چکیده مقاله سیاستی جدیدی که برای مرکز پژوهش های مجلس تهیه کرده ام تقدیم می شود. متن کامل گزارش در سایت مرکز پژوهش ها موجود است. 


با شروع روند کاهنده تورم نقطه به نقطه پس از خرداد‌ماه 1392 مقامات اقتصادی کشور انتظار داشتند نرخ سود علی‌الحساب سپرده­های بانکی نیز کاهش یابد. بر خلاف انتظار مقامات مزبور، نرخ‌های مذکور به ویژه نرخ­ سود سپرده­های یکساله و کمتر از آن - در یک سال اول فعالیت دولت یازدهم به نحو ملموسی (بین 5 تا 7 واحد درصد) افزایش یافت. علی رغم توسل بانک مرکزی به ابزارهای تنبیهی جهت کاهش نرخ سود سپرده­های بانکی در سال­های 1393 و 1394، نرخ‌های رسمی سود بانکی همچنان بالاتر از نرخ­های پیش از خرداد 1392 است؛ ضمن آنکه از گوشه و کنار گزارش­های متعددی مبنی بر تخلف برخی بانک‌ها از نرخ­های ابلاغ شده از سوی بانک مرکزی شنیده می­شود. برای تبیین این مسئله - که معمای نرخ سود بانکی (افزایش نرخ­های سود اسمی و حقیقی علی رغم کاهش انتظارات تورمی) نامیده می­شود - فرضیات مختلفی وجود دارد. تحلیل­های این گزارش نشان می­دهد فرضیاتی نظیر پایان یافتن سرکوب مالی و آزادسازی نرخ­های سود و یا رقابت ناسالم نهادهای مالی غیر مجاز (فرضیه­ای که بیشتر از سوی بانک مرکزی بیان شده است) نمی­تواند تبیین دقیقی از موضوع به دست دهد. به همین دلیل نیز اقداماتی که تاکنون در دستور کار مقامات پولی و سایر مقامات سیاسی کشور قرار داشته نتوانسته است مسئله را حل نماید.

کلید اصلی فهم معمای نرخ سود بانکی را باید در آن دسته از نهادهای مالی (عموماً مجاز) جستجو کرد که با مشکل کمبود نقدینگی و اعسار (ورشکستگی غیررسمی) مواجه شده­اند. مشکل مزبور تا حد زیادی ریشه در پدیده پیچیده مطالبات غیر‌جاری نهادهای مذکور دارد. تراکم مطالبات غیر‌جاری در سنوات گذشته در کنار ذخیره­گیری­های ناکافی بابت مطالبات مشکوک‌الوصول و وضعیت نامناسب سرمایه بانک‌ها باعث کمبود شدید نقدینگی و اعسار برخی از نهادهای مالی شده است. به علاوه انگیزه­های کوتاه‌مدت مدیران و سهامداران بانک‌ها و برخی مقامات سیاسی کشور باعث به تأخیر انداختن موضوع از طرقی مانند استمهال و عدم طبقه­بندی صحیح مطالبات غیر‌جاری بانک‌ها شده است. ادامه روند مذکور در میان­مدت باعث زیانده شدن فعالیت واسطه­گری مالی بانک‌ها به عنوان هسته اصلی فعالیت بانکی - و در بلندمدت باعث بروز مشکلات شدیدتر و احیاناً ورشکستگی‌های گسترده در نظام بانکی خواهد شد. در بعد کلان نیز مشکلات این نهادها منجر به افزایش نرخ سود بانکی، کاهش توان اعتباردهی نظام بانکی، کم اثر شدن سیاست پولی، افزایش هزینه­های مالی فعالان اقتصادی و کاهش جذابیت طرح­های سرمایه­گذاری شده است. طبعاً تا مشکلات این نهادها به صورت ریشه­ای حل نشود نمی­توان امید چندانی به کاهش نرخ­های سود بانکی براساس منطق بازار داشت. به هر تقدیر آنچه مهم است اقدام عاجل برای مهار بحران اعسار است؛ چرا که این بحران بنا به ذات خود‌ماهیت پیشرونده و گسترش یابنده دارد و روز به روز مهار آن دشوارتر می­شود.

با تکیه بر منطق اقتصادی و تجارب جهانی و با توجه به کاستی­های نهفته در راهکارهایی که تا کنون به کارگرفته شده است، تنها دو راه برای حل ریشه­ای بحرانِ نهادهای مالی در معرض اعسار و ورشکستگی در شرایط کنونی کشور وجود دارد. راه‌حل اول استفاده از سازوکار رسمی بازسازی و ورشکستگی است که به علل گوناگون از جمله فقدان زیرساخت­های قانونی و سازمانی لازم و نیز برخی حساسیت­های اجتماعی چندان مثمر ثمر نخواهد بود. راه‌حل دوم که مورد تأکید این گزارش است نجات نهادهای مالی دارای اهمیت سیستمی از طریق تزریق مشروط سرمایه نقدی به آنان در قبال دریافت سهام (ممتاز) است. در این روش نهاد مالی دولتی یا خصوصی در صورت خارج کردن دارایی­های مسموم از ترازنامه خود و تامین سایر شروط ممکن است از طرف دولت (یا صندوق توسعه ملی) سرمایه نقدی دریافت ‌کند. بسیاری از شبهات و نقاط ضعف احتمالی این روش از جمله احتمال افزایش نقدینگی و تورم و مسئله سهامداری دولت در نهادهای مالی خصوصی نیز با سازوکارهایی که در متن طرح پیشنهادی آمده است قابل مدیریت و جبران است. بنابراین اگر بسترهای قانونی این اقدام فراهم و اصلاحات نهادی لازم به درستی انجام شود می­توان امید داشت بخش مهمی از مشکلات نظام پولی و بانکی کشور از جمله مسئله بالا بودن نرخ سود سپرده­های بانکی به صورت ریشه­ای حل و فصل شود.