متن کامل مقاله «تهیه برنامه گزرد (نظام ورشکستگی خاص نهادهای مالی)» - ارائه شده در دومین همایش مدیریت ریسک و مهندسی مالی - 1394

تهیه برنامه گزرد (Resolution Plan) :

روشی نو در مدیریت ریسک سیستمی در نظام مالی

دکتر محمد طالبی[1]

دکتر محمد جواد شریف­زاده[2]

چکیده:

بحران مالی 2007 -2009 نشان داد نظام مالی در کلیت خود[3] با ریسک­هایی مواجه است که در اصطلاح ریسک سیستمی[4] نامیده می­شود. این ریسک عموماً ناشی از ریسک­پذیری افراطی[5] نهادهای مالی دارای اهمیت سیستمی[6] است. در بحبوحه بحران مذکور به علت بزرگی و پیچیدگی بیش از حد این دسته نهادها امکان اعلام ورشکستگی یا وارد کردن آنها به فرآیند گزرد نهادهای مالی در حال توقف[7] وجود نداشت. به همین دلیل نیز دولت­ها و بانک­های مرکزی ناچار شدند به منظور حفظ ثبات مالی و جلوگیری از اشاعه بحران، این دسته از نهادها را با ترزیق وجوه عمومی و منابع مالیات­دهندگان نجات دهند؛ اقدامی که با انتقادات وسیع اقتصاددانان، سیاستگذاران و حتی توده­های مردم مواجه شد. با فروکش کردن بحران مقامات مسوول در کشورهای مختلف تصمیم گرفتند با اصلاح مقررات و طراحی ابزارهای جدید برای همیشه به چنین پدیده­ای خاتمه دهند؛ از جمله این اقدامات می­توان به تصویب قانون داد- فرانک[8] در ایالات متحده آمریکا در سال 2010 اشاره کرد. بر اساس این قانون و نیز بر اساس استانداردهای گزرد تدوین شده در هیات ثبات مالی[9] مقرر شد آن دسته از نهادهای مالی که در سطح ملی و بین المللی دارای اهمیت سیستمی هستند موظف به تهیه سالیانه برنامه گزرد و ارسال آن به مقامات مسوول باشند. مقامات مسوول گزرد نیز باید به صورت سالیانه وضعیت گزردپذیری[10] هر یک از نهادها را ارزیابی نمایند و در صورت لزوم اصلاحات ساختاری، مالی و مدیریتی لازم را به نهاد مالی مورد نظر اعلام نمایند. مقاله حاضر ضمن معرفی برنامه­های گزرد، مختصات این برنامه­ها را مرور و تجربه را در تهیه برنامه­های گزرد تحلیل می­نماید.

 

1.      مقدمه

بحران مالی اخیر نشان داد که نهادهای مالی به ویژه بانک­ها در معرض ریسک پذیری افراطی قرار دارند. ریسک پذیری افراطی نه تنها بانک و نهاد مالی را دچار مشکل می­کند بلکه می­تواند به فراخور اهمیت آن بانک یا نهاد در نظام مالی کشور به سایر بانک­ها یا نهادهای مالی نیز آسیب جدی وارد کند. شدت این آسیب­ها می تواند به حدی باشد که کل نظام مالی را در سطح ملی یا منطقه ای یا جهانی تهدید نماید. به نهادهایی که ریسک پذیری افراطی آنها می­تواند ثبات مالی یا اقتصادی را تهدید نماید نهادهای دارای اهمیت سیستمی گفته می­شود. به همین ترتیب به آن دسته از ریسک­های مالی یا اقتصادی که می­تواند به تهدید ثبات اقتصادی منجر شود ریسک سیستمی اطلاق می­شود. علت اصلی ریسک پذیری افراطی نهادهای مالی را می­توان به خطر اخلاقی[11] ناشی از اهمیت سیستمی آنها نسبت داد. مدیران این گونه نهادهای مالی می­دانند که به واسطه اندازه بزرگ و پیچیدگی فعالیت­های و اثرگذاری در کل اقتصاد، مقامات مسوول در بانک مرکزی و دولت حتی در صورت ناتوانی مالی[12] نخواهند گذاشت این نهادها دچار ورشکستگی شوند. به عبارت دیگر این نهادها بزرگتر از آن هستند که دچار سقوط یا توقف شوند؛ پدیده­ای که در ادبیات با عبارت Too Big to Fail از آن یاد می­شد.  

پس از فروکش کردن شعله­های بحران مالی اخیر در کشورهای مختلف مقامات مسوول به تبعیت از نظریه پردازان برجسته اقتصادی کوشیدند قوانین و مقررات ناظر بر فعالیت­های مالی را به گونه­ای اصلاح نمایند که پس از این دیگر هیچ یک از نهادهای مالی Too Big to Fail نباشد؛ به عبارت دقیق تر قرار بر آن شد که نهادهای مالی به گونه­ای ساختار فعالیت­ها و کسب و کارهای خود را بازبینی کنند که هیچ یک از نهادهای مالی اولاً دچار ناتوانی مالی نشود و ثانیاً در صورتی که دچار ناتوانی مالی شد امکان گزرد آن نهاد وجود داشته باشد. بر همین اساس در کنار سایر اصلاحاتی که در قوانین و مقررات حاکم بر نظام مالی به عمل آمد مقرر شد کلیه نهادهای دارای اهمیت سیستمی به صورت سالانه برنامه گزرد خود را تهیه و به مقامات مسوول تقدیم نماید. مقامات مسوول نیز موظف شدند با مطالعه برنامه گزرد وضعیت گزردپذیری نهاد مالی مذکور را ارزیابی و اقدامات لازم جهت رفع موانع گزرد را به نهاد مالی ابلاغ نمایند.

سوال اصلی این مقاله آن است که «برنامه گزرد چیست و چگونه می­تواند در مدیریت ریسک­های سیستمی نقش ایفا نماید؟» بدین منظور ابتدا نشان خواهیم داد که چرا بانک­ها و نهادهای مالی مهم نباید مشمول قوانین عادی ورشکستگی قرار گیرند. سپس مفهوم گزرد و سابقه آن و نیز تفاوت آن با روش­های معمول ورشکستگی را توضیح خواهیم داد. در ادامه تجربه بحران مالی اخیر و اقدامات انجام شده برای مدیریت بحران را مرور خواهیم کرد. در  بخش بعد به قوانین و مقررات مالی تصویب شده پس از بحران به ویژه قانون داد فرانک اشاره می کنیم و جایگاه موضوع گزرد و برنامه گزرد را در این قانون شرح خواهیم داد. معرفی مختصات طرح گزرد، چگونگی ارزیابی گزردپذیری نهادهای مالی و تجربه تهیه و تدوین برنامه گزرد در ایالات متحده آمریکا بخش دیگر این مقاله است. در بخش نتیجه گیری که پایان دهنده مقاله خواهد بود دو ماده قانونی برای الحاق به قانون پولی و بانکی کشور مصوب 1351 پیشنهاد خواهد شد.         

 

2.      چرا قوانین عادی ورشکستگی برای بانک­ها مناسب نیست؟

 

مهم­ترین سوالی که در این مرحله می­شود دلیل یا دلایل عدم استفاده از قوانین عادی ورشکستگی در مورد بانک­هایی است که دچار ناتوانی مالی می­شوند. پاسخ این پرسش را باید بیش از هر چیز در ماهیت فعالیت­هایی دانست که نهادهای مالی به طور اعم و بانک ها به طور اخص در آن حضور دارند. اگر از زاویه علم اقتصاد به موضوع نگاه کنیم باید اعتراف کرد که فعالیت بانک­ها با دو ویژگی مهم اطلاعات نامتقارن و آثار جانبی منفی مواجه است؛ وجود همزمان این دو ویژگی باعث می­شود اولاً بانک­ها بیشتر از سایر بنگاه­های تولیدی یا خدماتی در معرض ناتوانی مالی قرار داشته باشند و ثانیاً ناتوانی یک بانک به سرعت به سایر بانک­ها سرایت[13] کند. در ادامه ابعاد مختلف این موضوع را با تفصیل بیشتری توضیح خواهیم داد.

بی­تردید وجود اطلاعات ناقص یا نامتقارن ویژگی گریز ناپذیر فعالیت­های واسطه­گری مالی است که اجازه نمی­دهد منابع مالی به شیوه­ای کارا تخصیص یابد. اما چرا فعالیت­های مالی در ذات خود با نقصان یا عدم تقارن اطلاعات همراه است؟ می­دانیم فعالیت­های مالی بیش از سایر فعالیت­های اقتصادی، معطوف به آینده هستند و بنابراین با ریسک و نااطمینانی سروکار دارند. بسیاری از مبادلات مالی در شرایطی انجام می­شود که اطلاعات نامتقارن است. برای مثال بانک­ها عموماً از دو جهت با مشکل اطلاعات نامتقارن دست و پنجه نرم می­کنند: آنها در سمت دارایی­هایشان با خطر عدم باز پرداخت وام­ها و در سمت بدهی­هایشان با خطر هجوم سپرده­گذاران برای برداشت سپرده­ها مواجهند. هجوم سپرده­گذاران می­تواند بانک­ها را با بحران نقدینگی مواجه نماید و منجر به توقف تادیه دیون توسط آنها شود.

به همین ترتیب وجود آثار جانبی منفی را در بازارهای مالی می­توان حاصل سه واقعیت مهم دانست. اولاً بازارها و نهادهای مالی در قیاس با سایر بازارها و نهادهای اقتصادی وابستگی متقابل بیشتری دارند. حجم بالای مبادلات در بازارهای بین بانکی گوشه­ای از این وابستگی­ها را نشان می­دهد. از این رو اگر یکی از نهادهای مهم مالی صدمه ببیند سایر نهادهای مالی نیز بسرعت تأثیر می­پذیرند . ثانیاً مسائل روانی نقش مهمی در بازارهای مالی ایفا می­کند. فعالیت­های مالی همواره مقرون ریسک و نااطمینانی است. به همین دلیل انتظارات نقش مهمی در شکل­گیری رفتار در بازارهای مالی دارد. برای مثال سپرده­گذاران اطلاعات اندکی درباره ارزش دارایی­­ بانک­ها دارند. بنابراین انتشار خبرهای بد درباره بانک­ها – درست باشد یا نادرست- آنان را تشویق می­کند تا سپرده­های خود را بسرعت باز پس گیرند. به علاوه از آنجا که سپرده­گذارانِ سایر بانک­ها هم با تردیدهای مشابهی درباره ارزش دارایی بانک­ها مواجهند اعتماد آنان نیز به نظام بانکی کاهش می­یابد و آنچه «اثر دومینویی»[14] نامیده می­شود اتفاق می­افتد که حاصل آن ایجاد هراس فراگیر[15]  و آسیب دیدن کل نظام بانکی است. به همین دلیل فعالان بخش مالی به رفتار دسته­جمعی (گله وار)[16] معروف شده­اند. وجود آثار جانبی منفی در بازارهای مالی باعث می­شود نهادهای مالی علاوه بر ریسک­های فردی با ریسک­های سیستمی نیز روبرو شوند. ثالثاً در قلب نظام مالی پدیده مهمی به نام پول قرار دارد که می­تواند تأثیرات مهمی بر ثبات قیمت­ها و نیز مقدار تولید در بخش­های حقیقی اقتصاد داشته باشد. (Heremans, 2000) نگرانی دولت­ها درباره ورشکستگی بانک­ها و بحران­های مالی نیز عمدتاً به خاطر آثار جانبی منفی آن بر اقتصاد کلان است. با ظهور بحران، بانک­ها و دیگر نهادهای مالی نمی­توانند خدمات مهم خود در عرضه نقدینگی و تهیه اطلاعات را تدوم بخشند و لذا نیروی محرک کافی به بخش­های حقیقی اقتصاد تزریق نمایند. (Mayer & Neven, 1991

از آنچه گفتیم روشن شد که اولاً بانک­ها در مقایسه با بنگاه­های تولیدی و خدماتی با سرعت و شدت بیشتری در معرض ناتوانی مالی و توقف از پرداخت دیون قرار می­گیرند و ثانیاً ناتوانی مالی آنها (به ویژه اگر بزرگ و دارای روابط گسترده با سایر نهادهای مالی باشند) بسرعت به کل نظام مالی سرایت می­کند و سایر بانک­ها و نهادهای مالی را نیز در معرض ناتوانی مالی و توقف قرار می­دهد. در ایجاد پدیده سرایت، هم دلایل ذهنی روان­شناختی و هم دلایل عینی ترازنامه­ای (ناشی از ارتباطات نزدیک و پیچیده ترازنامه­ای میان نهادهای مالی به ویژه بانک­ها) نقش ایفا می­کنند.

با چنین توصیفاتی روشن است که استفاده از قوانین عادی ورشکستگی در مورد بانک­های ناتوان و متوقف چه عواقب وخیمی را برای ثبات مالی و رشد اقتصادی ایجاد خواهد کرد. اولین ایراد، ناشی از زمان بر بودن فرآیند ورشکستگی و تصفیه پیش بینی شده در قوانین عادی است. چنان که می­دانیم بر اساس قوانین عادی، هنگامی بنگاه ورشکسته می­شود که در پرداخت دیون خود دچار توقف شود و از این رو یکی از غرما یا مقامات عمومی به دادگاه صالح شکایت کرده و درخواست صدور حکم ورشکستگی نماید. طبعا دادگاه نیز پس از انجام بررسی­های لازم حکم ورشکستگی را صادر خواهد کرد و شخصی را به عنوان مدیر تصفیه برای فروش دارایی­های باقیمانده بنگاه و پرداخت دیون غرما پرداخت تعیین خواهد کرد. در برخی کشورها مانند ایالات متحده آمریکا قانون امکان دیگری به نام امکان بازسازی را نیز برای بنگاه­ها لحاظ کرده است. در این روش نیز در درجه اول باید دادگاه حکم لازم را صادر نماید و پس از آن مدیر بازسازی با نظارت غرما یا نمایندگان آنان بنگاه را بازسازی نموده و در مدت قابل توجهی که گاه تا چند سال به طول خواهد انجامید مطالبات غرما را پرداخت نماید. بدیهی است اگر قرار باشد در مورد بانک یا نهاد مالی دچار ناتوانی مالی یا توقف چنین فرآیند بوروکراتیکی طی شود چند خطر اصلی متوجه غرما به طور خاص و کل نظام مالی و اقتصاد به طور عام خواهد شد. اولاً طیف وسیعی از غرمای بانک با ریسک نقدینگی شدید مواجه خواهند شد. به احتمال زیاد این ریسک متناسب با اندازه و تاثیرگذاری نهاد مالی مورد نظر گسترش خواهد یافت تا آنجا که ممکن است به تنگنای مالی در کل اقتصاد منجر شود. ثانیاً در روش سنتی ورشکستگی و تصفیه بخش زیادی از فعالیت­های کلیدی بانک که ممکن است که برای کل نظام مالی یا اقتصاد اهمیت حیاتی داشته باشد دست کم برای مدتی دچار اختلال و یا تعطیل می­شود که این امر نیز ثبات مالی و جریان نقدینگی در کل اقتصاد را تهدید خواهد کرد.

دومین ایراد روش­های عادی ورشکستگی به مساله نحوه فروش دارایی­های بانکِ در حال تصفیه باز می­گردد. طبعاً عرضه طیف وسیعی از دارایی­های بانک به ویژه در مورد بانک­های بزرگ و دارای اهمیت سیستمی بازار دارایی­ها را با شوک کاهش قیمت مواجه خواهد کرد؛ به گونه­ای که احتمال می­رود سایر نهادهای مالی و فعالان اقتصادی نیز در سبد دارایی­های مشابه با کاهش ارزش و در نتیجه خطر ناتوانی مالی مواجه شوند. از این رو در بسیاری از بحران­های گذشته هنگامی که بانک­ها یا نهادهای مالی بزرگ در معرض توقف و ناتوانی مالی قرار گرفته اند دولت­ها جهت اجتناب از آثار نامطلوب روند ورشکستگی عادی ناچار شده اند از منابع عمومی منابع متعلق به مالیات دهندگان نقدینگی و سرمایه قابل توجهی را به بانک­ها و نهادهای مالی بزرگ تزریق نمایند. ابداع روش گزرد به ویژه سازوکارهای نسل دوم گزرد که در ادامه معرفی خواهد شد با هدف اجتناب از چنین مشکلاتی انجام گرفته است.

 

3.      چیستی گزرد[17] و تفاوت آن با ورشکستگی

گزرد به فرآیندی اطلاق می­شود که با هدف حل و فصل دائمی مشکلات بانک در معرض ناتوانی مالی یا توقف مورد استفاده قرار می­گیرد. بر اساس استانداردهای بین المللی تدوین شده توسط هیات ثبات مالی هدف از گزرد حل و فصل مشکلات بانک به گونه­ای است که ثبات نظام مالی و اقتصادی کشور به خطر نیافتد، فعالیتهای کلیدی بانک از جمله خدمات پرداخت و تسویه تداوم یابد و نیازی به کمک مالی دولت و استفاده از منابع رای دهندگان برای نجات بانک نباشد. (FSB, 2014)

چنان که در ادامه توضیح خواهیم داد منطق حاکم بر گزرد شباهت قابل توجهی با منطق حاکم بر قوانین ورشکستگی و تصفیه دارد. در عین حال تفاوت­های این دو شیوه باعث شده است که در نظام حقوقی بسیاری از کشورها اساساً قوانین گزرد به عنوان یک نهاد حقوقی مجزا و مستقل مورد عنایت قانونگذار قرار گیرد. اگر چه ما در این مجال درصدد معرفی و احصاء تفاوت­های گزرد و ورشکستگی نیستیم اما اشاره به برخی از این تفاوت­ها می­تواند مفید فایده واقع شود. اولین تفاوت مهم این دو شیوه در زمان آغاز و صدور حکم یا فرمان گزرد و ورشکستگی است. در حالی که صدور حکم ورشکستگی منوط به توقف بنگاه از پرداخت دیون، شکایت به دادگاه و صدور حکم قضایی است آغاز گزرد بدون نیاز به حکم دادگاه و شکایت غرما و تنها با نظر مقام ناظر مالی یا مقام دیگری که قانون مشخص کرده است انجام می­شود. به علاوه بر اساس استانداردهای هیات ثبات مالی، گزرد باید پیش از ناتوانی مالی بنگاه و از بین رفتن کل سرمایه آن آغاز شود. (FSB, 2014)

سازوکارهای مورد استفاده در فرآیند گزرد را می توان به دو دسته نسل اول و نسل دوم تقسیم کرد. (Armour,2015) سازوکارهای نسل اول گزرد عموماً برگرفته از روش هایی هستند که از دهه 1930 توسط شرکت بیمه سپرده فدرال FDIC ایالات متحده آمریکات مورد استفاده قرار می­گرفته است. بر اساس قانون، FDIC وظیفه تصفیه بانک­های بیمه شده تحت پوشش خود را در فرآیند گزرد بر عهده داشته است.[18]

FDIC از دو ابزار مهم فروش و پذیرش[19] و تاسیس بانک انتقالی[20] در فرآیند گزرد استفاده می­کند. منطق حاکم بر روش فروش و پذیرش از دو جهت اصلی با با قوانین عادی ورشکستگی و تصفیه متفاوت است. اولاً در این روش دارایی­های بانکِ تحت گزرد با سرعت بسیار بیشتری به بانک ذی صلاح دیگر فروخته می­شود. ثانیاً علاوه بر دارایی­های بانک بخشی از بدهی­های آن شامل سپرده های ضمانت شده نیز به خریدار منتقل می­گردد. به طور خلاصه می­توان گفت ابزار فروش و پذیرش روشی است که در آن تمام یا بخشی از دارایی­ها و نیز بخشی از بدهی­ها به بانک واجد شرایط واگذار می شود. البته این روش به چند شیوه قابل انجام است که از ذکر جزییات آن پرهیز می­کنیم. در صورتی که FDIC نتواند در زمان کوتاهی که در اختیار دارد خریدار مناسبی برای بانک تحت گزرد بیابد آنگاه ­تواند با اخذ مجوز از مقام ناظر با تاسیس بانک انتقالی تمام یا بخشی از دارایی­ها و نیز بخشی از بدهی های بانک تحت گزرد را به بانک انتقالی منتقل کند. بانک انتقالی بانکی است که تمام یا بخش عمده سهام آن متعلق به FDIC است. مدت فعالیت این بانک محدود است. پس از پایان مهلت قانونی بانک انتقالی باید به بخش خصوصی واگذار شود و یا منحل گردد. لازم به ذکر است که در این دو روش بخشی از دارایی­های بانک که به فروش نمی­رسد یا به بانک انتقالی منتقل نمی­گردد به بخش تصفیهFDIC  منتقل می­شود تا بتدریج فروخته شود و از محل فروش آن مطالبات غرمای ضمانت نشده بانک بر اساس ضوابط قانونی تصفیه گردد. البته FDIC در طول چند دهه فعالیت خود از ابزارهای دیگری نیز برای گزرد نهادهای مالی استفاده کرده است که هم اکنون استفاده از آنها منسوخ، ممنوع و یا کمرنگ شده است. (FDIC, 2014)

 

4.      بحران مالی اخیر، نهادهای دارای اهمیت سیستمی و پدیده Too Big to Fail

 

در گذشته اقتصاددانان علت پیدایش بحران­های مالی را سیاست­های غیر مسؤولانه دولت­ها در عرصه اقتصاد کلان می­دانستند (Friedman & Schwartz, 1963) اما در دهه­های اخیر پیدایش بحران­های مالی را ناشی از ریسک­پذیری افراطی[21] نهادهای مالی تلقی می­کنند.(Heremans, 2000)  این نگاه درباره بحران مالی اخیر نیز صادق است. بسیاری از اقتصاددانان برجسته ریسک­پذیری افراطی نهادهای مالی را علت اصلی پیدایش بحران کنونی دانسته­اند؛ آنان به درستی معتقدند که ضعف مقررات نقش مهمی در ترغیب این نهادها به ریسک­پذیری افراطی داشته است. (Bernanke, 2009; Stiglitz, 2009)

بررسی بحران اخیر نشان می­دهد مهم­ترین پیامد ضعف مقررات­گذاری در بازارهای مالی تشویق نهادهای مالی به استفاده افراطی از اهرم­های مالی و ریسک­پذیری افراطی بود. نه تنها انگیزه دستیابی به بازدهی­های بالا در کوتاه­مدت نهادهای مالی را ترغیب به استفاده افراطی از اهرم­های مالی می­کرد بلکه قوانین مالیاتی برخی کشورها نظیر ایالات متحده نیز به طور سنتی مشوق استفاده از این اهرم­ها بود. (Sumerlin, 2009) نکته مهم دیگری که این نهادهای مالی به ریسک­پذیری افراطی سوق می­داد امکانات جدیدی بود که نوآوری­­های مالی پدید آورده بود. نوآوری­ها به نهادهای مالی امکان می­داد با تبدیل دارایی­ها به اوراق بهادار[22] و نیز به کار گرفتن مشتقاتی مانند سی دی اس[23]، ریسک­های فردی خود را به سایر فعالان بازار منتقل نمایند.

بحران مالی جاری از میانه سال 2007 و در پی سقوط بازار وام­های رهنی ساب پرایم آغاز شد. ضعف مقررات­گذری در کنار توسعه برخی ابزارهای جدید مانند قراردادهای سی دی اس و نیز امکان تبدیل دارایی­ها به اوراق بهادار، به نهادهای مالی اجازه می­داد تا عرضه وام­های رهنی ساب پرایم را بسرعت گسترش دهند. عامل دیگری که این روند را تقویت می­کرد کاهش پی در پی نرخ­های بهره از سوی بانک­های مرکزی کشورهای مهم صنعتی بود. تزریق شدید اعتبارات به بازار مسکن بتدریج باعث شکل­گیری حباب قیمتی در بخش مسکن ایالات متحده شد. بدین ترتیب ریسک­های سیستمی بسرعت رشد کرد و ریسک­پذیری افراطی بازارهای مالی را در آستانه سقوط قرار داد. بسیاری از تحلیل­گران مشکلات بانک انگلیسی نورترن­راک[24] را ااز اولین نشانه­های شروع بحران قلمداد کرده­اند. دولت انگلستان که در دهه 1980 پیشگام مقررات­زدایی و خصوصی­سازی اقتصاد بود این بانک را در فوریه 2008 ملی کرد. در آمریکا نیز بانک سرمایه­گذاری بیِر اِسترنز[25] در 26 مارس 2008 از پرداخت 13400 میلیارد دلار از تعهداتش سرباز زد و در آستانه ورشکستگی قرار گرفت. بانک بزرگ جی پی مورگان چیس[26] در همان ماه بیر استرنز را تصاحب کرد. (وهابی، 1387)

به هر تقدیر اگر چه نشانه­های اولیه بحران از میانه سال 2007 ظاهر شده بود اما روند تحولات از سپتامبر 2008 شتاب گرفت و بسرعت نهادهای مالی مهم آمریکا را به کام بحران کشید. فدرال رزرو در 7 سپتامبر کنترل دو بنگاه مهم واسطه­گر در بازار وام­های رهنی یعنی فردی­مک[27] و فانی­مای[28] را در دست گرفت. این دو بنگاه در ماه ژوئیه همان سال از پرداخت بخش مهمی از تعهدات مالی خود ابراز ناتوانی کرده بودند. از آنجا که بسیاری از شرکت­های بزرگ مانند صندوق­های بازنشستگی و حتی بانک­های مرکزی برخی کشورهای خارجی در این دو مؤسسه سرمایه­گذاری کرده بودند، ثبات مالی آمریکا در گرو ادامه حیات این دو بنگاه قلمداد شد. بنابراین فدرال رزرو در 7 سپتامبر 2008 با تزریق ده­ها میلیارد دلار کنترل آن­ها را در دست گرفت. (COP, 2009) تزریق منابع مذکور را می­توان نقطه آغاز طرح­های نجات مالی متکی بر منابع دولتی دانست.

14 سپتامبر 2008 را باید نقطه عطف بحران مالی اخیر به شمار آورد. در این روز مقامات خزانه­داری آمریکا از بانک سرمایه­گذاری بحران­زده لمان برادرز حمایت نکردند و اجازه دادند این بانک ورشکسته شود. بدین ترتیب لمان برادرز در 14 سپتامبر رسماً اعلام ورشکستگی کرد و پس از آن اثر دومینویی معروف بسرعت اتفاق افتاد. بیشتر زیان­های مالی و غیر مالی بحران اخیر پس از ورشکستگی این بانک مهم رخ داد که قدمتی 150 ساله در بازارهای مالی جهان داشت. به واقع مقامات دولتی آمریکا نمی­دانستند که این بانک «بزرگتر از آن است که سقوط کند[29]». شاید آنان نباید اجازه می­دادند که لمان برادرز ورشکسته شود زیرا تداوم حیات آن اهمیت سیستمی داشت. مدیران لمان برادرز گمان نمی­کردند که دولت اجازه خواهد داد لمان ورشکسته شود. از همین رو آمادگی کافی برای شرایط ورشکستگی نداشتند. بر اساس برآوردها اگر مدیران لمان برادرز آمادگی کافی برای ورشکستگی داشتند زیان تحمیل شده به ذی نفعان لمان به میزان 75 میلیارد دلار کاهش می­یافت. به نظر می­رسد مورد لمان برادرز به خوبی اهمیت برنامه­ریزی پیشینی از جمله برنامه ریزی گزرد توسط نهادهای مالی را گوشزد می­نماید. (Skeel Jr, 2014)  تجربه ورشکستگی لمان نشان داد ورشکستگی نهادهایی از قبیل لمان می­تواند هزینه­های خسارت باری برای کل اقتصاد داشته باشد. از این رو وزارت خزانه­داری و بانک مرکزی آمریکا در مورد سایر نهادهای مالی دچار بحران رفتار احتیاط آمیزتری را انتخاب کردند و کوشیدند با تزریق سرمایه و نقدینگی به نهادهای مذکور از سقوط آنان جلوگیری نمایند.

در روز دوشنبه 15 سپتامبر 2008 قیمت سهام و دارایی­های مالی بشدت سقوط کرد. در همان روز بانک سرمایه­گذاری معروف مریل­لینچ[30] در بانک آمریکا[31] ادغام شد. در 16 سپتامبر 2008 مقامات دولتی آمریکا 9/79 درصد از سرمایه بزرگترین شرکت بیمه جهان، معروف به AIG[32] را که به خاطر فعالیت در بازار سی دی اس با بحران مواجه شده بود، به مبلغ 85 میلیارد دلار خریداری کردند. در 17 سپتامبر قیمت سهام و دارایی های مالی بار دیگر بشدت کاهش یافت. در 18 سپتامبر فدرال رزرو با تزریق 105 میلیارد دلار نقدینگی از سقوط صندوق­های مشترک بازار پول جلوگیری کرد. در 21 سپتامبر بانک­های سرمایه­گذاری گلدمن ساچز[33] و مورگان استنلی[34] ماهیت حقوقی خود را تبدیل به شرکت هلدینگ بانکی کردند که در معرض مقررات شدیدتر اما دسترسی آسان­تر به سرمایه قرار داشت. در 29 سپتامبر بانک معروف سیتی­گروپ توانست چهارمین بانک بزرگ آمریکا معروف به واچوویا[35] را که با بحران مواجه شده بود تصاحب کند. در 30 سپتامبر نرخ بهره بین بانکی لایبور از 7/4 درصد به 88/6 درصد افزایش یافت.

از اواخر سپتامبر نهادهای مالی سایر کشورها نیز به شرایط بحرانی رسیدند. در 29 سپتامبر دولت انگلیس بخشی از سازمان اعتبارات رهنی برادفورد و برینگلی[36] را ملی کرد. در همان روز مدیران دولتی هلند، بلژیک و لوکزامبورگ 49 درصد سهام بانک فورتیس[37] را به مبلغ 2/16 میلیارد دلار خریدند. در 30 سپتامبر بانک فرانسوی- بلژیکی دکسیا[38] از سه دولت اروپایی 2/9 میلیارد دلار سرمایه دریافت کرد. بدین ترتیب برنامه­های نجات مالی در سایر اقتصادهای مهم نیز تجربه شد. به علاوه در واکنش به این شرایط و با هدف افزایش اعتماد به سیستم بانکی بسیاری از کشورهای اروپایی از جمله آلمان و انگلستان بیمه سپرده­ها را افزایش دادند.

به هر تقدیر ریسک­های سیستمی گسترده­ای که به خاطر مقرارت­گذرای ضعیف پدید آمده بود سرانجام در سپتامبر 2008 به شرایط خطرناک رسید و بازارهای مالی را دچار بحران کرد. بحران چنان عمیق بود که شاخص میانگین صنعت داوجونز[39] را که در 9 اکتبر 2007 به بالاترین سطح یعنی 14164 واحد رسیده بود، در 20 نوامبر 2008 به 7552 واحد رسانید. در گام بعد بحران در سایر بازارهای مالی جهان نیز منتشر شد. ارزش سهام در بازارهای جهانی که در 3 اکتبر 2007 به 62 هزار میلیارد دلار رسیده بود پس از یک سال نصف شد و به 31 هزار میلیارد دلار رسید. با گسترش بحران، عرضه اعتبارت و در نتیجه دسترسی افراد و شرکت­ها به منابع مالی محدود شد. بدین ترتیب بحران بخش­های حقیقی اقتصاد را نیز به کام خود کشید و دچار رکود کرد. برای مثال بزرگ­ترین شرکت­های خودروسازی آمریکا که با کاهش شدید فروش مواجه شده بودند از کنگره درخواست کمک کردند. اثرات بحران به گونه­ای بود که 6/2 میلیون نفر را در سال 2008 در آمریکا بیکار کرد و نرخ بیکاری را در این کشور به بالاترین سطح در 40 سال گذشته رسانید. (COP, 2009)

طبیعی بود که با شکل­گیری بحران­ مالی وسیع و تأثیرگذار، دولت­ها وارد میدان شوند و اقداماتی را برای مهار آن به انجام رسانند. نگرانی دولت­­ها درباره ورشکستگی بانک­ها و بحران­های مالی عمدتاً به خاطر آثار جانبی منفی آن بر اقتصاد کلان بود؛ زیرا بانک­ها و دیگر نهادهای مالی نمی­توانستند خدمات خود را پس از ظهور بحران تدوام بخشند. بانک­ها مهم­ترین عرضه­کنندگان وام و اعتبار در اقتصاد بودند لذا سقوط نظام بانکی بسرعت منجر به بحران اعتبارات و کاهش سطح فعالیت­های اقتصادی می­شد.

مهم­ترین اقدام دولت آمریکا برای مهار بحران تهیه طرح پالسون برای نجات نهادهای بحران­زده بود که در 19 سپتامبر 2008 تقدیم کنگره شد. طرح پالسون در فاصله تهیه و تصویب تغییرات زیادی پیدا کرد و از طرحی سه صفحه­ای به قانونی ده­ها صفحه­ای تبدیل شد. این طرح سرانجام در سوم اکتبر 2008 با نام قانون تثبیت فوری اقتصاد[40] به تصویب کنگره رسید. در ابتدا قرار بود این مبلغ صرف خرید اوراق بهادار مسموم[41] شود اما در ادامه کنگره آمریکا تصمیم گرفت بخش مهمی از آن را صرف تزریق سرمایه به نهادهای مالی بحران­زده کند. دولت آمریکا به موجب قانون اجازه یافت مبلغ 700 میلیارد دلار را در دو مرحله صرف «برنامه کمک به احیای دارایی­های مشکل­دار»[42] کند. در متن قانون کمیته­ای برای نظارت بر حسن اجرای آن پیش­بینی شد که «هیات نظارت کنگره»[43] نام گرفت.

بدین ترتیب در طول بحران مالی اخیر، دولت و بانک مرکزی ایالات متحده آمریکا در کنار سایر دولت­ها و بانک­های مرکزی صدها میلیارد دلار صرف نجات نهادهای مالی بحران زده­ای کردند که عمدتاً در پیدایش و توسعه بحران مقصر بودند. بر اساس برآوردهای رسمی حجم مبالغی که در کشورهای مختلف صرف طرح­های نجات[44] نظام مالی شد به اعدادی باور نکردنی رسیده است. حجم این کمک­ها در ایالات متحده بیش از 50 درصد GDP این کشور در سال 2008، در اتحادیه اروپا معادل 40 درصد GDP این اتحادیه در سال 2009 و در انگلستان بیش از 70 درصد GDP آن کشور در سال 2009 بوده است. (Bank of England, 2009)

  یکی دیگر از اقداماتی که دولت آمریکا برای مهار بحران به انجام رساند استفاده از سیاست مالی انبساطی بود که در قالب طرح محرک اقتصادی اوباما پی­گیری شد. بر خلاف طرح پالسون که برای نجات نهادهای مالی بحران­زده طراحی شده بود این طرح مهار پیامدهای بحران و خارج کردن بخش­های حقیقی اقتصاد آمریکا از رکود را دنبال می­کرد. دولت آمریکا یک سوم از بودجه 787 میلیارد دلاری این طرح را برای کاهش مالیات­ها و دو سوم مابقی را برای افزایش مخارج به ویژه افزایش بیمه­های بیکاری و مخارج آموزشی و بهداشتی و نیز سرمایه­گذاری در زیرساخت­ها در نظر گرفت. سایر اقتصادهای بزرگ جهان نیز طرح­های مشابهی را برای مهار بحران در پیش گرفتند که از آن میان می­توان به بسته نجات بانکی در انگلستان[45] و طرح محرک اقتصادی در چین[46] اشاره کرد.

در کنار اقداماتی که در سطح ملی برای مهار بحران انجام شد، تلاش­هایی نیز برای افزایش هماهنگی­های بین­المللی صورت گرفت. در 11 اکتبر 2008 رهبران 7 کشور صنعتی جهان در واشنگتن گرد هم آمدند تا برای مهار بحران چاره­ای بیاندیشند. آنان در این نشست متعهد شدند از نهادهایی که داری اهمیت سیستمی هستند حمایت کنند و اجازه ندهند بحران به سقوط این گونه نهادها منجر شود. سران کشورهای اروپایی نیز در12 اکتبر در پاریس اجتماع کردند. نتیجه این نشست تصویب طرحی ده­ها میلیارد یورویی برای نجات بانک­های اروپایی و بیمه سپرده­های بانکی به مدت 5 سال بود. در 15 نوامبر 2008 اولین جلسه «نشست بازارهای مالی و اقتصاد جهانی» - که به گروه 20 معروف شد - در واشنگتن با هدف افزایش هماهنگی در مدیریت بحران برگزار شد.

فراتر از اقدامات کوتاه مدت فوق که عمدتاً شامل کمک­های مالی مستقیم دولتی برای نجات نهادهای مالی دارای اهمیت سیستمی و نیز سیاست­های بودجه­ای و مالیاتی انبساطی بود اقدامات بلندمدت و عمیق­تر دیگری نیز پس از بحران انجام شد که در رأس آن بازنگری در قوانین و مقررات حاکم بر بازارها و نهادهای مالی از جمله بانک­ها قرار داشت. چنان که گفتیم بسیاری از اقتصاددانان برجسته معتقدند علت اصلی بحران اخیر را باید شکاف عمیقی دانست بر اثر نوآوری­های مالی و ضعف­های مقرراتی، میان ریسک­های فردی (خصوصی) و ریسک­های سیستمی (اجتماعی) پدید آمد. آنچه برای فعالان بازارهای مالی اهمیت وافر داشت توجه به ریسک­های فردی پیش روی آنان بود. اگر چه ریسک­های سیستمی نیز مفهومی ناشناخته نبود اما بانک­ها خطر مهمی را در آن مستتر نمی­دیدند. زیرا اولاً نوآوری­های مالی، فضایی چنان پیچیده­ ترسیم کرده بود که برآورد دقیق ریسک سیستمی را دشوار می­ساخت. ثانیاً نهادهای مالی به ویژه نهادهای بزرگ می­دانستند که اگر ریسک­های سیستمی منجر به سقوط آن­ها شود دولت بناچار وارد عرصه خواهد شد و همچون بیمه­گری پنهان، بخش عمده­ زیان­ را جبران خواهد کرد. این شکاف از نگاه اقتصادی به معنی فروپاشی تدریجی کارایی بازار بود. بر اساس یافته­های محوری دانش اقتصاد، نظم بازار هنگامی کاراست که بازدهی­های خصوصی با بازدهی­های اجتماعی برابر شود. بر این اساس هر قدر ریسک­های فردی از ریسک­های سیستمی (اجتماعی) فاصله بگیرد بازدهی­های خصوصی نیز از بازدهی­های اجتماعی دور می­شود و این به معنی شکست بازار است. هنگامی که بازارها با شکست روبرو می­شوند بستر مناسبی برای دخالت دولت­ و تشدید نظارت بر عملکرد بازارها و نهادهای فعال در آنها ایجاد می­شود. بازنگری گسترده قوانین و مقررات مالی در کشورهای مختلف جهان و نیز در سطح بین المللی پس از فروکش کردن بحران اخیر مویدی بر این تحلیل است. تصویب قانون داد فرانک در ایالات متحده آمریکا یکی از بارزترین مصادیق گسترش نظارت دولت­ها بر عملکرد نهادها و بازارهای مالی است.

 

5.      قانون داد- فرانک و الزام نهادهای دارای اهمیت سیستمی به تهیه برنامه گزرد

 

بحران اخیر نشان داد جریان مقررات­زدایی از نهادها و ابزارهای مالی که در سه دهه گذشته در بسیاری از کشورهای غربی رواج یافت جریانی نادرست بود. چنان که پروفسور استیگلیتز خاطر نشان کرده است جریان مقررات­زدایی ریشه­­ در نظریات اقتصادی جدید نداشت. به عکس این نظریات نشان می­دادند که دولت­ها باید نقشی موثر در وضع مقررات بر بازارهای مالی داشته باشند. (Stiglitz, 2008) بحران اخیر اعتقاد برخی از طرفداران سرسخت مقررات­زدایی را نیز متزلزل کرد. برای مثال گرین­اسپان که 18 سال ریاست فدرال رزرو را برعهده داشت و سال­ها مخالف تشدید مقررات بر بازارهای مالی بود، در اکتبر 2008 در مقابل اعضای کنگره آمریکا اعتراف کرد که اعتقادش به مقررات­زدایی متزلزل شده است. (Greenspan, 2008) ناکامی نهادهای مقررات­گذار ایالات متحده در جلوگیری از بحران اخیر باعث شد بسیاری از اقتصاددانان برجسته از جمله کروگمن، استیگلیتز و ماسکین بر ضرورت بازنگری جدی در نظام مقررات­گذری بر بازارهای مالی تاکید ­نمایند. (Krugman, 2008; Stiglitz, 2009; Maskin, 2008)

تصویب قانون هشتصد صفحه ای داد فرانک در آمریکا را می­توان پاسخ منطقی قانونگذاران این کشور به پیشنهادات اقتصاددانان برجسته برای بازنگری در مقررات حاکم بر بخش مالی اقتصاد دانست. [47] در زمان اوج بحران مالی اخیر پروفسور استیگلتیز پیشنهاد داده بود برای رفع گسست­های مقرراتی دو کمیسیون با وظایف زیر به مجموعه نهادهای مقررات­گذار اضافه شود: 1. کمیسیون ثبات بازارهای مالی[48] که وظیفه آن نظارت بر کل سیستم مالی و وضع مقررات هماهنگ بر هر یک از بخش­های این سیستم است. همه نهادهای مقررات­گذار که بر بانک­ها، بنگاه­های سرمایه­گذاری و یا مؤسسات بیمه مقررات می­گذارند باید به این کمیسیون گزارش دهند. این کمیسیون وظیفه نظارت بر ریسک کلی[49] را در سطح اقتصاد کلان بر عهده خواهد داشت. 2. کمیسیون سلامت محصولات مالی[50] که وظیفه آن نظارت بر سلامت هر یک از محصولات مالی و قضاوت درباره تناسب آنها برای گروه­های خاص خریدار است. (Stiglitz, 2009) مراجعه به متن قانون داد فرانک نشان می­دهد این ایده به خوبی در نگارش قانون انعکاس یافته است؛ چرا که بر اساس قانون دو هیات با نام ه هیات نظارت بر ثبات مالی[51] و دیوان حمایت از مصرف کنندگان محصولات مالی[52] تاسیس شد که وظایفی مشابه آنچه استیگیتز پیشنهاد داده بود بر عهده دارند.

پیشنهاد دیگری که توسط اقتصاددانان برجسته مطرح شد تشدید مقررات و نظارت­ها بر آن دسته از نهادهای مالی است که دارای اهمیت سیستمی هستند. تجربه بحران جاری نشان داد برخی نهادهای مالی آن­قدر بزرگ و مهمند که نباید متوقف بشوند. اقتصاددانان معتقد بودند دولت­ها باید مقررات بسیار دقیق­تر و شدیدتری را بر این گونه نهادها وضع نمایند. این تنها بدان خاطر نیست که سقوط این نهادها کل سیستم مالی و حتی بخش حقیقی اقتصاد را تهدید می­کند بلکه به آن دلیل است که مدیران این نهادها تمایل بیشتری به ریسک­پذیری افراطی دارند. آنان به خوبی می­دانند که دولت به هزینه مالیات­دهندگان نخواهد گذاشت ورشکسته شوند. بن برنانکه که در زمان بحران رییس فدرال رزرو بود - به خوبی بر این نکته تاکید کرده بود. به گفته وی نهادهایی که اکنون دولت برای حفظ ثبات در بازارهای مالی ناچار به حمایت از آن­ها شد نهادهایی بودند که در زمان رونق ریسک­پذیری شدیدتری داشتند. وجود این گونه نهادها که «بزرگتر از آن هستند که سقوط کنند» موجب ایجاد نابرابری بین نهادهای مالی می­شود. برنانکه پیشنهاد داده بود آن دسته از نهادهای مالی که سقوط آنها ریسک سیستمی فراوانی ایجاد می­کند باید پذیرای نظارت­های مقرراتی شدیدتری بر وضعیت ریسک­پذیری خود باشند. (Bernanke, 2009) الزام بانک­ها و سایر نهادهای دارای اهمیت سیستمی به تهیه سالیانه برنامه گزرد را باید در همین راستا دانست.

چنان که در مقدمه قانون داد- فرانک آمده است هدف از تصویب این قانون ارتقای ثبات مالی ایالات متحده آمریکا از طریق افزایش شفافیت و پاسخگویی بخش مالی، پایان دادن به پدیده Too Big to Fail و نیز حمایت از مالیات دهندگان آمریکایی از طریق پایان بخشیدن به طرح­های نجات مالی (متکی به بودجه دولت) اعلام شده است. چنان که روشن است بخش مهمی از این قانون با هدف تنظیم قواعد رفتاری حاکم بر نهادهای مالی دارای اهمیت سیستمی تدوین شده است. از منظر موضوع گزرد قانون داد فرانک دارای دو ویژگی اساسی است: اولاً قانون مذکور دایره نهادهای مالی تحت شمول قوانین گزرد را توسعه بخشیده است. در گذشته تنها بانک­های بیمه شده توسط FDIC مشمول قوانین گزرد بودند اما قانون داد فرانک با تاسیس نهاد قانونی جدیدی به نام Orderly Liquidation Authority - که اداره آن بر اساس قانون در اختیار FDIC است  - دایره شمول گزرد را به کلیه نهادهای مالی دارای اهمیت سیستمی توسعه داد. برای مثال چنان که اشاره رفت لمان برادرز بانک سرمایه گذاری بود و به همین دلیل جزء موسسات تحت بیمه FDIC و مشمول قوانین گزرد محسوب نمی شد. بر همین اساس پس از آنکه دچار ناتوانی مالی شد و مقامات دولتی نیز از تزریق سرمایه به آن خودداری کردند اعلام ورشکستگی کرد و در پی آن کل نظام مالی آمریکا و بازارهای مالی جهانی تحت تاثیر اثرات سیستمی این ورشکستگی قرار گرفتند. بر اساس ضوابط جدید ناشی از قانون داد فرانک نهادهایی از قبیل لمان برادرز که اهمیت سیستمی دارند اگر چه بانک محسوب نمی­شوند از این پس مشمول روش­ها و قواعد گزرد خواهند بود. ثانیاً بر اساس قانون مذکور مقرر شد کلیه بانک­ها و نهادهای مالی دارای اهمیت سیستمی که دارایی­های آنان بیش از 50 میلیارد دلار است در اول ماه جولای هر سال برنامه­ای با عنوان برنامه گزرد به فدرال رزرو و FDIC ارائه نمایند. این برنامه باید در دو قسمت عمومی و محرمانه تهیه شود. قسمت عمومی برنامه باید در اختیار عموم مردم قرار گیرد.

هدف اساسی از تهیه برنامه گزرد آن است که بانک به مقامات مسوول اثبات کند که علی رغم بهره­مندی از اهمیت سیستمی، آنقدر بزرگ و پیچیده نیست که نتواند سقوط کند. به عبارت دیگر بانک از طریق برنامه گزرد اثبات می­کند که اولاً بر اساس تدابیر گسترده­ای که تدارک دیده است احتمال ناتوانی مالی او بسیار ناچیز است. ثانیاً حتی اگر دچار ناتوانی شد مقامات مسوول می توانند بدون آنکه ایجاد اثرات مخرب سیستمی و بدون تعطیل کردن فعالیت­های حیاتی بانک، آن را تحت گزرد قرار دهند. روشن است که دامنه اقدامات اصلاحی که باید در درون بانک­ها برای تبدیل آنها از نهادهایی با ویژگی Too Big to Fail با نهادی گزردپذیر انجام گیرد بسیار گسترده و عمیق است. به هر تقدیر به نظر می­رسد یکی از اقدامات اساسی قانونگذار در پیشگیری از وقوع و گسترش ریسک­های سیستمی دست کم تا آنجا که به نهادهای مالی و نه به محصولات مالی مرتبط است الزام نهادهای مذکور به تهیه برنامه گزرد و اجرای اقدامات اصلاحی با هدف ارتقای گزردپذیری است.

علاوه بر الزام بانک­ها و سایر نهادهای دارای اهمیت سیستمی به تهیه برنامه گزرد اقدامات مهم دیگری نیز پس از بحران اخیر انجام شد. اولاً بسیاری از کشورهای جهان که تا پیش از شروع بحران فاقد قوانین و مقررات گزرد بودند قوانین خود را بازنگری کرده و ضوابط گزرد را در نظام حقوقی خود وارد کردند. یکی از مصادیق بارز این دسته از کشورها انگلستان است که در قانون بانکداری سال 2009 و نیز در قانون خدمات مالی سال 2013 به تاسیس و توسعه رژیم خاص گزرد اقدام نمود. (Bank of England, 2014) ثانیاً ابزار جدیدی که بعدها ابزار نجات از درون[53] نامیده شد به مجموعه ابزارهای گزرد اضافه گردید. دلیل معرفی این ابزار که بیشتر توسط کشورهای اروپایی توسعه داده شد مشکلات مربوط به یافتن خریدار برای بانک­های بزرگ بین المللی دارای اهمیت سیستمی است. ممکن است برخی از بانک­های دچار ناتوانی مالی آنقدر بزرگ باشند که حتی در میان مدت نیز نتوان خریدار مناسبی برای آنها یافت. در این روش مقام مسوول گزرد می­کوشد با تجدید ساختار سمت چپ ترازنامه و تبدیل بخشی از بدهی­های ضمانت نشده بانک به سهام، بانک را از ناتوانی مالی نجات دهد. البته در این روش مقام مسوول گزرد مسوولیت­ها و دشواری­های بیشتری را باید متحمل شود. در عین حال علی رغم همه مشکلات ابزار نجات از درون از هر جهت قابل قبول­تر از تزریق منابع مالی دولتی از طریق برنامه­های نجات (از بیرون) است. در مجموع شاید بتوان گفت ابزار نجات از درون در کنار برنامه­ریزی پیشینی (به ویژه برنامه­ریزی گزرد) نسل دوم سازوکارهای گزرد را تشکیل می­دهند.  

 

6.      محتوای برنامه گزرد و ارزیابی گزردپذیری

 

علاوه بر ایالات متحده آمریکا که تهیه برنامه گزرد را برای نهادهای مالی دارای اهمیت سیستمی الزامی کرده است اعضای گروه 20 نیز تهیه برنامه گزرد را برای کلیه نهادهای مالی دارای اهمیت سیستمی جهانی الزامی کرده­اند. بر همین اساس هیات ثبات مالی مستقر در بانک بین المللی تسویه به نمایندگی از گروه 20 ویژگی­های کلیدی برای ایجاد نظام کارآمد گزرد را تدوین و به کشورهای مختلف جهان ابلاغ کرده است. (FSB, 2014) علاوه بر این کشورهایی نظیر ایالات متحده آمریکا و انگلستان نیز الگوی تهیه و تدوین برنامه گزرد را تهیه نموده و به بانک­ها و نهادهای ذی ربط ابلاغ کرده­اند.

به طور کلی برنامه گزرد باید از دو رکن تشکیل شده باشد: رکن اول استراتژی گزرد بانک یا نهاد مالی است. استراتژی گزرد[54] مفهومی است که در پنج سال اخیر تلاش­های زیادی برای توسعه آن صورت گرفته است. استراتژی گزرد به مقام مسوول گزرد پیشنهاد می­دهد که در صورت بروز ناتوانی مالی در بانک یا نهاد مالی هر یک از زیر مجموعه­های آن از قبیل شرکت­های وابسته، شعب خارجی و ... باید تحت چه اقداماتی قرار گیرد؛ برای مثال کدامیک می­تواند به فروش برسد، کدامیک باید منحل شود و کدامیک می­تواند بدون کمک مالی به حیات خود ادامه دهد. مهم­ترین استراتژی­های گزرد توسعه یافته در سال­های اخیر استراتژی گزرد تک نقطه­ای[55] و استراتژی گزرد چند نقطه­ای[56] است که هر یک نقاط قوت و ضعف خاص خود را دارد.[57] بسیاری از نهادهای مهم دارای اهمیت سیستمی جهانی استراتژی گزرد تک نقطه­ای را به عنوان استراتژی مطلوب مورد نظر خود انتخاب کرده و در برنامه گزرد خود آن را توضیح داده­اند. بانک­ها موظفند پس از انتخاب استراتژی گزرد با ذکر دلایل مستند نشان دهند که انجام استراتژی منتخب در مورد آنان امکان­پذیر است. رکن دوم برنامه گزرد برنامه اجرای استراتژی گزرد[58] است. در این برنامه باید ضمن معرفی ساختار حقوقی بانک و شرکت­های زیر مجموعه، آن دسته از فعالیت­های اقتصادی و مالی بانک که تداوم آنها برای نظام مالی کشور جنبه حیاتی دارد معرفی شود. به علاوه بانک باید کلیه داده­های لازم درباره عملیات، ساختار، فعالیت­های مهم داخلی و خارجی، کارکنان کلیدی، نظام اطلاعات مدیریت، نحوه و گستره حضور بانک در بازار مشتقات، ترازنامه و صورت سود وزیان به تفکیک خطوط اصلی کسب و کار، وضعیت مدیریت ریسک، فهرست سپرده­گذاران ضمانت شده و ضمانت ناشده، فهرست مشتریان عمده بانک و کسب وکار هر یک، مهم­ترین بانک­های مورد تعامل و هر اطلاعات دیگری که برای ارزیابی گزردپذیری بانک لازم است را به تفصیل و به دقت گزارش دهد. حجم و گستره اطلاعات مذکور به نحوی است که به نظر می­رسد هیچ یک از گزارش­هایی که هم اکنون نهادهای مالی به مقامات ناظر ارائه می­کنند از چنین جامعیت و تفصیلی برخوردار نباشد.

فرآیند برنامه­ریزی گزرد[59] با تهیه و ارسال آن به مقام مسوول گزرد پایان نمی­پذیرد بلکه مقامات مسوول موظفند پس از دریافت برنامه، وضعیت گزردپذیری بانک یا نهاد مذکور را ارزیابی کنند. ارزیابی گزردپذیری باید از دو منظر اصلی انجام گیرد. در درجه اول مقام مسوول باید به این سوال پاسخ دهد که آیا اجرای استرات‍ژی گزرد پیشنهادی امکان­پذیر[60] است؟ به عبارت دیگر آیا اساساً امکان اجرای استراتژی مذکور به هنگام ناتوانی مالی یا توقف بانک یا نهاد مالی وجود دارد. در درجه بعد مقام مسوول باید به این سوال بپردازد که آیا اجرای استراتژی گزرد پیشنهادی منطقی[61] است؟ در پاسخ به این پرسش باید به جنبه­های گوناگون مساله از جمله اثرات سیستمی اجرای استراتژی گزرد پیشنهادی بر سایر نهادی مالی توجه کرد. مقام مسوول مکلف است پس از انجام ارزیابی، نتیجه آن را به اطلاع هیات مدیره و مدیر عامل بانک یا نهاد مالی برساند و در صورتی که از بانک یا نهاد مالی گزردپذیر ارزیابی نشود از آنان بخواهد موانع گزردپذیری را برطرف کرده و اقدامات ابلاغی از طرف مقام مسوول گزرد را به انجام رسانند.

  البته در همین جا لازم به ذکر است که تدوین برنامه گزرد توسط بانک یا نهاد مالی، هیچ گونه الزام یا مسوولیتی را برای اجرای آن متوجه مقام مسوول گزرد نمی­کند. به عبارت دیگر در هنگامی که بانک دچار ناتوانی مالی یا توقف شود برنامه گزرد بانک در حکم نوعی نقشه و راهنمای حرکت باعث تسهیل اقدامات مقام مسوول گزرد می­شود؛ در عین حال مقام مسوول گزرد مجاز است متناسب با اقتضائات زمانی و بر اساس مصلحت­سنجی خود، روش و ابزار مناسب گزرد را انتخاب و اجرا نماید.

شایسته است در انتها نگاهی به وضعیت تهیه و تدوین برنامه­های گزرد در سطح جهانی داشته باشیم. بر اساس گزارش­های موجود اکثر نهادهای سیستمی دارای اهمیت جهانی[62] در سال 2012 استراتژی گزرد خود را انتخاب کردند. همچنین تهیه طرح تفصیلی برنامه عملیاتی اجرای گزرد این نهادها در فاصله سال­های 2013 تا 2015 در دست تکمیل بوده است. اولین ارزیابی­های جامع گزردپذیری نیز در سال 2015 انجام شده است. (Cumming, 2015) مراجعه­ای به برنامه­های گزرد نهادهای مالی سیستمی ایالات متحده که در سایت رسمی فدرال رزرو و FDIC منتشر شده است[63] روند رشد کمی و کیفی برنامه­های گزرد را نشان می­دهد. به نظر می­رسد فرآیند برنامه­ریزی گزرد که به طور رسمی از سال 2010 آغاز شده است همچنان در حال تکمیل است و مقامات مسوول و نهادهای ذی ربط به طور منظم در حال ارتقای این فرآیند هستند.  

 

 

7.      نتیجه­گیری

 

 

بخش مهمی از بحران­های مالی و اقتصادی معاصر ناشی از ریسک پذیری افراطی آن دسته از نهادهای مالی است که به اصطلاح دارای اهمیت سیستمی هستند. مدیران این دسته از نهادهای مالی به خوبی می­دانند که اگر روزی با خطر ناتوانی مالی و توقف از تادیه دیون مواجه شوند مقامات مسوول در دولت و بانک مرکزی برای جلوگیری از شیوع بحران و حفظ ثبات مالی و اقتصادی دست به کار خواهند شد و با تزریق منابع عمومی در قالب نقدینگی و سرمایه از سقوط آنها جلوگیری خواهند کرد. بحران مالی اخیر به خوبی صحت تحلیل فوق را تایید کرد و به همگان نشان داد که بسیاری از نهادهای مالی بزرگتر از آن هستند که سقوط کنند. به علاوه به دلایل مختلف به نظر می­رسد روش­های مندرج در قوانین عادی ورشکستگی فاقد ظرفیت­های کافی برای مدیریت ناتوانی مالی و توقف بانک­ها و نهادهای مالی (به ویژه نهادهای مالی دارای اهمیت سیستمی) است.

به همین دلیل نیز بسیاری از کشورهای جهان به ویژه پس از بحران اخیر نهاد حقوقی گزرد را در نظام قانونی خود پذیرفته­اند. به علاوه یکی از اصلاحات قانونی مهم پس از بحران اخیر الزام بانک­ها و موسسات مالی دارای اهمیت سیستمی به تهیه برنامه گزرد و ارائه آن به مقامات مسوول است. هدف اساسی از تهیه برنامه گزرد آن است که بانک به مقامات مسوول اثبات کند که علی رغم بهره­مندی از اهمیت سیستمی، آنقدر بزرگ و پیچیده نیست که نتواند سقوط کند. به عبارت دیگر بانک از طریق برنامه گزرد اثبات می­کند که اولاً بر اساس تدابیر گسترده­ای که تدارک دیده است احتمال ناتوانی مالی او بسیار ناچیز است. ثانیاً حتی اگر دچار ناتوانی شد مقامات مسوول می­توانند بدون آنکه ایجاد اثرات مخرب سیستمی و بدون تعطیل کردن فعالیت­های حیاتی بانک، آن را تحت گزرد قرار دهند. طبعاً رسیدن به چنین نقطه­ای مستلزم اقدامات اصلاحی متعدد در جهت رفع موانع گزردپذیری بانک و نهاد مالی است. به هر تقدیر به نظر می­رسد یکی از اقدامات اساسی قانونگذار در پیشگیری از وقوع و گسترش ریسک­های سیستمی دست کم تا آنجا که به نهادهای مالی و نه به محصولات مالی مرتبط است الزام نهادهای مذکور به تهیه برنامه گزرد و اجرای اقدامات اصلاحی با هدف ارتقای گزردپذیری است.

در کشور ما نیز در سال­های اخیر برخی موسسات اعتباری و نهادهای مالی دچار ناتوانی مالی و حتی توقف از پرداخت دیون شدند. بررسی تجارب این موسسات در کنار نظریه اقتصادی و تجربه جهانی نشان می­دهد که کشور ما نیز از قوانین و مقررات گزرد بی نیاز نیست. بر این اساس پیشنهاد می­شود علاوه بر بازنگری کلی در قوانین و مقررات ناظر به توقف و ناتوانی مالی بانک­ها و دیگر نهادهای مالی در کشور، مواد زیر نیز به قانون پولی و بانکی و یا به قوانین جایگزین آن - که هم اکنون در محافل اجرایی و قانونگذاری کشور در دست بررسی است - اضافه شود:

ماده 1: کلیه بانک­ها و موسسات اعتباری ایرانی و خارجی فعال در کشور موظفند در پایان شهریور ماه هر سال برنامه گزرد (مشتمل بر راهبرد گزرد و برنامه اجرایی و کلیه اطلاعات مرتبط) گروه خود را بر اساس شیوه نامه اعلامی از سوی صندوق ضمانت سپرده (به عنوان مقام مسوول گزرد) تهیه و به بانک مرکزی و صندوق ضمانت سپرده تحویل دهند.

تبصره 1 : سایر نهادهای مالی فعال در کشور که به تشخیص بانک مرکزی و صندوق ضمانت سپرده برای حفظ ثبات نظام مالی کشور اهمیت سیستمی دارند نیز موظفند به صورت سالیانه برنامه گزرد خود را تهیه و به بانک مرکزی و صندوق ضمانت سپرده تحویل دهند.

تبصره 2: برنامه گزرد باید در دو بخش محرمانه و عمومی تهیه شود. صندوق ضمانت سپرده ها موظف است بخش عمومی برنامه مذکور را در اختیار عموم قرار دهد.

ماده 2: صندوق ضمانت سپرده­ها موظف است هر سال پس از دریافت برنامه گزرد بانک ها، موسسات اعتباری و نهادهای مالی، وضعیت گزردپذیری بانک، موسسه یا نهاد مذکور را ارزیابی و اصلاحات سازمانی، حقوقی یا مالی لازم برای رفع موانع گزردپذیری را ابلاغ نماید. مجمع عمومی، هیات مدیره و مدیر عامل بانک، موسسه یا نهاد مذکور موظف است اصلاحات مذکور را به طور کامل اجرا نماید.

 

فهرست منابع و مآخذ

·        انوری ابیوردی (1372) دیوان، به تصحیح محمد تقی مدرس رضوی، تهران: شرکت انتشارات علمی فرهنگی.

·        شریف­زاده، محمد جواد. (1390) بحران مالی 2009-2007، نقش دولت و آینده مقررات گذاری بر بازارهای مالی» چاپ شده در کتاب بحران مالی سال 2008: ریشه­ها، پیامدها و راهکارها، به کوشش محمد نعمتی و محمد سلیمانی، تهران: انتشارات دانشگاه امام صادق علیه السلام، صص 274-239.

·        وهابی، مهرداد. (1387) بحران مالی جهانی و شکست الگوی سرمایه­داری نئولیبرال (آمریکایی)، اطلاعات سیاسی- اقتصادی، شماره­های 254-253.

·        Armour, John (2015) Making Bank Resolution Credible, in The Oxford Handbook of Financial Regulation, By Eilis Ferran, Niamh Moloney, Jennifer Payne, Oxford University Press.

·        Bank of England, Financial Stability Report, December 2009 No 26.

·        Bank of England. (2014) The Bank of England’s approach to resolution, October 2014.

·        Basel Committee on Banking Supervision. (2015) Guidelines for identifying and dealing with weak banks, July 2015.

·        Bernanke, B.(2009) The Crisis and the Policy Response, At the Stamp Lecture, London School of Economics, London, England, January 13. Available at: http://www.federalreserve.gov/newsevents/speech/bernanke20090113a.htm

·        Bernanke, B.(2009) The Crisis and the Policy Response, At the Stamp Lecture, London School of Economics, London, England, January 13. Available at: http://www.federalreserve.gov/newsevents/speech/bernanke20090113a.htm

·        Christine M. Cumming. (2015) Developing Effective Recovery and Resolution Plans, Presentation to the 14th Annual Conference of the International Association of Deposit Insurers, Kuala Lumpur, Malaysia, 28 October 2015.

·        COP (2009) About the Crisis, Available at: http://cop.senate.gov/thecrisis/

·        FDIC (2014) Resolutions Handbook, Revised Dec 23, 2014.

·        Friedman, M. and Schwartz, A.J. (1963) A Monetary History of the United States, 1867—1960. Princeton, NJ: Princeton University Press.

·        FSB (Financial Stability Board). (2014) Key Attributes of Effective Resolution Regimes for Financial Institutions, 15 October 2014.

·        Greenspan, A. (2008) Greenspan Concedes Error on Regulation, Available at: http://www.nytimes.com/2008/10/24/business/economy/24panel.html

·        Heremans, D. (2000) Regulation of Banking and Financial Markets, in Bouckaert, B., and G. De Geest, eds, Encyclopedia of Law and Economics, Vols. I-V (Edward Elgar, Cheltenham, UK).

·        Krugman, P. (2008b) The Return of Depression Economics and the Crisis of 2008, New York: W. W. Norton

·        Maskin, E. (2008) Dear Mr. President: Advice from seven Nobel laureates on fixing the economy, Available at: http://www.newsweek.com/id/165189/page/5.

·        Mayer, C. and Neven, D. (1991), ‘European Financial Regulation: a Framework for Policy Analysis’, in Giovannini, Alberto and Mayer, C. (eds), European Financial Integration, Cambridge, Cambridge University Press.

·        Skeel Jr, David A. (2014) Single Point of Entry and the Bankruptcy Alternative, Penn Law: Legal Scholarship Repository, 2-26-2014.

·        Stiglitz, J. E. (2008) Testimony on "The Future of Financial Services Regulation",  House Financial Services Committee, October 21, 2008. Available at: http://www.house.gov/apps/list/hearing/financialsvcs_dem/stiglitz102108.pdf

·        Stiglitz, J. E. (2009) Testimony before the Congressional Oversight Panel, Regulatory Reform Hearing, Available at: http://cop.senate.gov/documents/testimony-011409-stiglitz.pdf

·        Sumerlin, M. (2009) Improving Financial Stability: Testimony before the Congressional Oversight Panel, Available at: http://cop.senate.gov/documents/testimony-011409-sumerlin.pdf

 



[1]  مدیر عامل صندوق ضمانت سپرده­ها و استادیار دانشکده معارف اسلامی و مدیریت دانشگاه امام صادق علیه السلام

[2]  استادیار دانشکده معارف اسلامی و اقتصاد دانشگاه امام صادق علیه السلام mj.sharifzade@gmail.com

 

[3] As a whole

[4] Systemic Risk

[5] Excessive Risk Taking

[6] Systemically Important Financial Institutions

[7] Resolution of Failing Financial Institutions

[8] Dodd-Frank Act

[9] Financial Stability Board

[10] Resolvability

[11] Moral Hazard

[12] insolvency

[13] Contagion

 

[14] Domino Effect

[15] Panic

[16] Herd Behavior

[17]  در ابتدا لازم است توضیحاتی درباره استعمال واژه گزرد در مقابل اصطلاح Resolution بیان شود. واژه Resolution در زبان انگلیسی به معانی مختلفی به کار می­رود. این واژه در لغت از ریشه to solve به معنای رفع، (مشکل و غیره) حل، برطرف سازی و علاج آمده است. معنایی که در حوزه ثبات مالی و مدیریت بانک­های ضعیف از این واژه مراد می­شود به معنای لغوی واژه قرابت زیادی دارد. Resolution در این حوزه به معنای مجموعه اقدامات و سازوکارهایی است که در حل و فصل و علاج مشکلات نهادهای مالی در معرض توقف و ورشکستگی مورد استفاده قرار می­گیرد. در عین حال لازم به یادآوری است که Resolution یکی از نهادهای حقوقی جدید ابداع شده در غرب است که در نظام حقوقی ایران مسبوق به سابقه نیست. متاسفانه مشاهده می­شود که برخی مترجمان ناآگاه از معادل­هایی مانند انحلال، تصفیه، ورشکستگی برای این واژه استفاده کرده­اند؛ در حالی که این واژه نه تنها معادل انحلال (liquidation)، تصفیه (receivership) یا ورشکستگی (bankruptcy) نیست بلکه با هر یک از این نهادها اختلاف قابل توجه دارد. Resolution اگر چه با روش­های مربوط به ورشکستگی قرابت­هایی دارد اما اساساً به عنوان جایگزین و بدیل ورشکستگی بانک­ها و نهادهای مالی ابداع شده است. در زبان انگلیسی این واژه عموماً با عبارت هایی مانند Resolution of failing financial institutions به کار می­رود. بر همین اساس واژه فارسی گزرد به عنوان جایگزین واژه Resolution در این معنای خاص پیشنهاد می­شود. واژه گزرد در زبان فارسی به معنای علاج و چاره به کار می رفته است؛ برای مثال انوری (شاعر بزرگ قرن ششم هجری) می­گوید: «با رهت کان نه به اندازه ی ماست/ با هوای تو کز آن نیست گزرد.» انوری (دیوان چ مدرس رضوی ص 127) مشتقات پرکاربرد واژه Resolution در حوزه ثبات مالی و معادل­های آن در این مقاله به شرح زیر است: مقام مسوول گزرد Resolution Authority، برنامه گزرد Resolution Plan، گزردپذیریResolvability   و ارزیابی گزردپذیریResolvability Assessment  .

 

[18]  در بسیاری از کشورهای جهان نیز هم اکنون وظیفه گزرد و تصفیه بانک­های بیمه شده یا ضمانت شده بر عهده شرکت های بیمه سپرده یا صندوق ضمانت سپرده است. بر همین اساس نیز در بخش نتیجه گیری این مقاله پیشنهاد شده است صندوق ضمانت سپرده ها به عنوان مقام مسوول گزرد در ایران تعیین شود.  

[19] Purchase and Assumption

[20] Bridge Bank

[21] Excessive Risk Taking

[22] Securitization

[23] CDS (Credit Default Swaps)

[24] Northen Rock

[25] Bear Stearn

[26] J. P. Morgan Chase

[27] Freddie Mac

[28] Fannie Mae

[29] Too Big to Fail

[30] Merril Lynch

[31] Bank of America

[32] American International Group

[33] Goldman Sachs

[34] Morgan Stanley

[35] Wachovia

[36] Bradford & Bringley

[37] Fortis

[38] Dexia

[39] Dow Jones Industrial Average

[40] Emergency Economic Stabilization Act of 2008

[41] Toxic Securities

[42] Troubled Assets Relief Program

[43] Congressional Oversight Panel

[44] Bail Out

[45] United Kingdom Bank Rescue Package

[46] Chinese Economic Stimulus Plan

[47]  برای آگاهی بیشتر از مباحثی که در بحبوحه بحران مالی اخیر درباره موضوع ضعف مقررات گذاری بر بازارهای مالی و لزوم توسعه مقررات مطرح بود به شریف زاده (1390) مراجعه نمایید.

[48] Financial Markets Stability Commission

[49] Overall Risks

[50] Financial Products Safety Commission

[51] Financial Stability Oversight Council (FSOC)

[52] Consumer Financial Protection Bureau (CFPB)

[53] Bail-in

[54] Resolution Strategy

[55] Single Point of Entry

[56] Multiple Point of Entry

[57]  تعریف هر یک از این دو استراتژی و بیان نقاط قوت و ضعف هر کدام به مجال گسترده نیاز دارد که خارج از طاقت این مقاله است.

[58] Implementation Plan

[59] Resolution Planning

[60] Feasible

[61] Credible

[62] Globally Systemically Important Financial Institutions (G-SIFIs)

[63]  بدین منظور بنگرید:

https://www.fdic.gov/regulations/reform/resplans/

http://www.federalreserve.gov/bankinforeg/resolution-plans.htm

 

۱۹ فروردين ۹۵ ، ۱۸:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

معمای نرخ سود بانکی: کالبدشکافی بحران اعسار (ورشکستگی غیر رسمی) در برخی نهادهای مالی مجاز

چکیده مقاله سیاستی جدیدی که برای مرکز پژوهش های مجلس تهیه کرده ام تقدیم می شود. متن کامل گزارش در سایت مرکز پژوهش ها موجود است. 


با شروع روند کاهنده تورم نقطه به نقطه پس از خرداد‌ماه 1392 مقامات اقتصادی کشور انتظار داشتند نرخ سود علی‌الحساب سپرده­های بانکی نیز کاهش یابد. بر خلاف انتظار مقامات مزبور، نرخ‌های مذکور به ویژه نرخ­ سود سپرده­های یکساله و کمتر از آن - در یک سال اول فعالیت دولت یازدهم به نحو ملموسی (بین 5 تا 7 واحد درصد) افزایش یافت. علی رغم توسل بانک مرکزی به ابزارهای تنبیهی جهت کاهش نرخ سود سپرده­های بانکی در سال­های 1393 و 1394، نرخ‌های رسمی سود بانکی همچنان بالاتر از نرخ­های پیش از خرداد 1392 است؛ ضمن آنکه از گوشه و کنار گزارش­های متعددی مبنی بر تخلف برخی بانک‌ها از نرخ­های ابلاغ شده از سوی بانک مرکزی شنیده می­شود. برای تبیین این مسئله - که معمای نرخ سود بانکی (افزایش نرخ­های سود اسمی و حقیقی علی رغم کاهش انتظارات تورمی) نامیده می­شود - فرضیات مختلفی وجود دارد. تحلیل­های این گزارش نشان می­دهد فرضیاتی نظیر پایان یافتن سرکوب مالی و آزادسازی نرخ­های سود و یا رقابت ناسالم نهادهای مالی غیر مجاز (فرضیه­ای که بیشتر از سوی بانک مرکزی بیان شده است) نمی­تواند تبیین دقیقی از موضوع به دست دهد. به همین دلیل نیز اقداماتی که تاکنون در دستور کار مقامات پولی و سایر مقامات سیاسی کشور قرار داشته نتوانسته است مسئله را حل نماید.

کلید اصلی فهم معمای نرخ سود بانکی را باید در آن دسته از نهادهای مالی (عموماً مجاز) جستجو کرد که با مشکل کمبود نقدینگی و اعسار (ورشکستگی غیررسمی) مواجه شده­اند. مشکل مزبور تا حد زیادی ریشه در پدیده پیچیده مطالبات غیر‌جاری نهادهای مذکور دارد. تراکم مطالبات غیر‌جاری در سنوات گذشته در کنار ذخیره­گیری­های ناکافی بابت مطالبات مشکوک‌الوصول و وضعیت نامناسب سرمایه بانک‌ها باعث کمبود شدید نقدینگی و اعسار برخی از نهادهای مالی شده است. به علاوه انگیزه­های کوتاه‌مدت مدیران و سهامداران بانک‌ها و برخی مقامات سیاسی کشور باعث به تأخیر انداختن موضوع از طرقی مانند استمهال و عدم طبقه­بندی صحیح مطالبات غیر‌جاری بانک‌ها شده است. ادامه روند مذکور در میان­مدت باعث زیانده شدن فعالیت واسطه­گری مالی بانک‌ها به عنوان هسته اصلی فعالیت بانکی - و در بلندمدت باعث بروز مشکلات شدیدتر و احیاناً ورشکستگی‌های گسترده در نظام بانکی خواهد شد. در بعد کلان نیز مشکلات این نهادها منجر به افزایش نرخ سود بانکی، کاهش توان اعتباردهی نظام بانکی، کم اثر شدن سیاست پولی، افزایش هزینه­های مالی فعالان اقتصادی و کاهش جذابیت طرح­های سرمایه­گذاری شده است. طبعاً تا مشکلات این نهادها به صورت ریشه­ای حل نشود نمی­توان امید چندانی به کاهش نرخ­های سود بانکی براساس منطق بازار داشت. به هر تقدیر آنچه مهم است اقدام عاجل برای مهار بحران اعسار است؛ چرا که این بحران بنا به ذات خود‌ماهیت پیشرونده و گسترش یابنده دارد و روز به روز مهار آن دشوارتر می­شود.

با تکیه بر منطق اقتصادی و تجارب جهانی و با توجه به کاستی­های نهفته در راهکارهایی که تا کنون به کارگرفته شده است، تنها دو راه برای حل ریشه­ای بحرانِ نهادهای مالی در معرض اعسار و ورشکستگی در شرایط کنونی کشور وجود دارد. راه‌حل اول استفاده از سازوکار رسمی بازسازی و ورشکستگی است که به علل گوناگون از جمله فقدان زیرساخت­های قانونی و سازمانی لازم و نیز برخی حساسیت­های اجتماعی چندان مثمر ثمر نخواهد بود. راه‌حل دوم که مورد تأکید این گزارش است نجات نهادهای مالی دارای اهمیت سیستمی از طریق تزریق مشروط سرمایه نقدی به آنان در قبال دریافت سهام (ممتاز) است. در این روش نهاد مالی دولتی یا خصوصی در صورت خارج کردن دارایی­های مسموم از ترازنامه خود و تامین سایر شروط ممکن است از طرف دولت (یا صندوق توسعه ملی) سرمایه نقدی دریافت ‌کند. بسیاری از شبهات و نقاط ضعف احتمالی این روش از جمله احتمال افزایش نقدینگی و تورم و مسئله سهامداری دولت در نهادهای مالی خصوصی نیز با سازوکارهایی که در متن طرح پیشنهادی آمده است قابل مدیریت و جبران است. بنابراین اگر بسترهای قانونی این اقدام فراهم و اصلاحات نهادی لازم به درستی انجام شود می­توان امید داشت بخش مهمی از مشکلات نظام پولی و بانکی کشور از جمله مسئله بالا بودن نرخ سود سپرده­های بانکی به صورت ریشه­ای حل و فصل شود. 

۰۹ تیر ۹۴ ، ۱۶:۲۳ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اقتصاد مقاومتی چیست؟

مصاحبه با خردنامه صدرا 

 

س: به‌عنوان اولین سوال بفرمایید که برداشت شما از اقتصاد مقاومتی چیست؟ اقتصاد مقاومتی چه تفاوتی با اقتصاد ریاضتی دارد و باید دارای چه ویژگی‌هایی باشد؟

شریف‌زاده: در ابتدا باید بین دو مفهوم تفکیک قایل شویم. یکی مفهوم مقاومت اقتصادی است که بیشتر جنبه کوتاه‌مدت و میان‌مدت دارد. دیگری، مفهوم اقتصاد مقاوم است که مفهومی بلندمدت است. آن چیزی که در سیاست­های کلی اقتصاد مقاومتی دیده می­شود به‌نظرم ترکیبی از این دو است. بخشی از این سیاست‌ها بیشتر مربوط به کوتاه‌مدت و میان‌مدت است و برخی جنبه بلندمدت دارد. مقاومت اقتصادی یعنی اینکه وقتی ما تحریم می‌شویم مقاومت کنیم و البته چاره‌ای نیز جز این نداریم. برای اینکه تحریم‌ها را بگذرانیم باید مقاومت کنیم و جلوی تحریم‌ها بایستیم؛ این می‌شود مقاومت اقتصادی. اما در بلندمدت باید درباره اقتصادمان فکر کنیم تا در مقابل فشارها و شوک‌ها، تحریم‌ها و تهدیدها مقاوم باشد. اگر اقتصاد ما مقاوم شده بود، یعنی در گذشته اقتصادمان را واقعاً مقاوم کرده بودیم، با این تحریم‌هایی که پیش آمد ضربه نمی‌خوردیم. بالاخره همه قبول داریم که در سال­های گذشته ما از بابت تحریم­ها ضربه‌هایی خوردیم، اگر اقتصادمان مقاوم شده بود، شاید همین ضربات را هم نمی‌خوردیم. باید در بلند مدت اتفاقی بیافتد که اقتصاد ما آسیب‌پذیر نباشد. این می‌شود اقتصاد مقاوم. هدفی که حضرت آقا بیشتر دنبال می‌کنند، همان‌طور که خودشان نیز فرمودند، یک مطلب کوتاه‌مدت نیست. حتی اگر تحریم‌ها تمام شوند، باید اقتصادی بسازیم که دیگر آسیب‌پذیر نباشد. اگر در اقتصاد خودمان را مقاوم سازیم، دیگر هیچ تهدید و تحریم اقتصادی نخواهیم داشت. در مورد ویژگی­های اقتصاد مقاومتی هم باید عرض کنم اقتصاد مقاوم اقتصادی است که تکیه­اش بر تولید ملی و بازار داخلی و همین طور فناوری بومی است و در مقابل فشار خارجی و حتی جنگ قد خم نمی­کند و به حیاتش ادامه می­دهد. اقتصاد مقاوم نه تنها خودش را به خارج وابسته نمی­کند بلکه تلاش می­کند با سیاست­های هوشمندانه سایر کشورها را به خودش وابسته کند و ضریب امنیت خودش را افزایش بدهد.

 

س:  همان‌طور که مستحضر هستید، شعار اقتصاد اسلامی از ابتدای انقلاب یکی از شعارهای اصلی ما بوده است. چه دلایلی می‌توانید مطرح کنید که چرا این مسئله تحقق نیافته است.

شریف‌زاده: داستان اقتصاد اسلامی داستان مفصلی است که در این گفتگوی مختصر نمی­توان حق آن را ادا کرد. این موضوع حداقل به یک مصاحبه مستقل نیاز دارد که بشود به تفصیل بحث را باز کرد. لذا از این مطلب بگذریم و بگذاریم در جای خودش مفصل بحث بشود. فقط به اجمال خوب است اشاره کنم که اگر ما اقتصاد اسلامی را پیگیری کرده بودیم و یک اقتصاد واقعاً اسلامی ساخته بودیم، آسیب نمی‌دیدیم. اگر اقتصاد ما حداقل در حدی که در اصل 43 قانون اساسی ترسیم شده است منطبق بر تعالیم اسلامی بود حتماً آسیب کمتری می­دیدیم. اگر این اصل را واقعاً اجرا کرده بودیم، اگر ربا حذف و نظام بانکی‌مان مطابق با اسلام شده بود، اگر اسراف و تبذیر را کنار گذاشته بودیم و توانسته بودیم در تولیدات اساسی به خودمان متکی باشیم، اگر قاعده نفی سبیل را در همه ابعاد مدلسازی و پیاده کرده بودیم قطعاً امروز آسیب‌پذیری‌مان کمتر بود.

اقتصاد مقاومتی در کجای اقتصاد اسلامی قرار دارد؟ به عبارت دیگر نسبت اقتصاد مقاومتی و اقتصاد اسلامی چیست؟

شریف‌زاده: اصل مفهوم اقتصاد مقاومتی -  به معنایی که امروز متداول شده است یعنی به معنای اقتصادی که در مقابل شوک­ها و فشارهای خارجی شکننده نیست - یک مفهوم عُقلایی است که سایر عقلای عالم هم حداقل در مقام عمل به آن توجه دارند. در واقع مفهوم اقتصاد مقاومتی یک مفهوم جهانی است و حتی فراتر از دین و ملیت است. به همین خاطر هم شما ملاحظه می­کنید مفاهیمی که قرابت معنایی زیادی با اقتصاد مقاومتی دارند در ادبیات علمی اقتصاد وجود دارد مثل مفهوم تاب آوری اقتصادی یا مفهوم توسعه پایدار. به علاوه شما اگر دقت کنید می­بینید که این مفهوم، مفهومی است که در کشورها و سرزمین‌های مختلف در مقام عمل هم مورد توجه بوده است. مثلاً روسیه یا چین یا برخی کشورهای اروپایی در مقاطعی از سیاست‌هایی شبیه همین سیاست‌های اقتصاد مقاومتی ما استفاده کرده‌اند تا اقتصادشان مقاوم شود و آسیب‌پذیر نباشد. پس لزوماً چنین نیست که بگوییم این ذیل اقتصاد اسلامی تعریف می‌شود. البته این مفهوم مثل بسیاری از مفاهیم عقلایی دیگر به تایید اسلام رسیده است. مستحضرید که بسیاری از مفاهیم و نهادهایی که در ابواب معاملات فقه ما از جمله در تجارت و کسب و کار وجود دارد جنبه امضایی دارد. یعنی عقلا قبل ظهور اسلام روش­­هایی داشته­اند که شارع آن را پذیرفته و امضا کرده است. به گمان من اقتصاد مقاومتی هم همین نسبت را با اقتصاد اسلامی دارد. قرآن کریم اصل مقاوم کردن اقتصاد را تایید کرده است. قرآن می‌فرماید اگر شما از اموالتان درست استفاده کنید، باعث قوام جامعه می­شود. پس می‌شود گفت اقتصاد مقاومتی مورد تایید قرآن است و بالطبع مورد تایید اقتصاد اسلامی است. قرآن کریم در آیه «و لا تُؤتوا السُّفهاءَ أََمْوالَکُمُ الَّتی‏ جَعَلَ اللَّهُ لَکُمْ قِیاماً»  به این موضوع اشاره دارد که اگر از اموال و دارایی‌ها درست استفاده شود، باعث قوام در جامعه می‌شود. البته به نظر می­رسد کفار هم اگر این کار را بکنند، از اموالشان درست استفاده کنند، اقتصادشان قوام پیدا می‌کند. مقاوم می‌شود. لذا ما می‌بینیم که بعضی کشورها با اینکه اهل کفر هم هستند، ولی روی‌هم‌رفته اقتصاد خوبی دارند، اقتصاد مقاومی دارند و آسیب‌پذیری‌شان کم است. به همین خاطر می بینیم ممکن است در کشوری مثل سوئد و نروژ که مسلمان نیستند یک اقتصاد نسبتاً مقاوم بنا نهاده شود که آسیب‌پذیری کمی داشتهباشد.

س:  چون از منابعی که در اختیار دارند، درست استفاده می‌کنند.

شریف‌زاده: بله، مشهور است که: «الملک یبقی مع الکفر و لا یبقی مع الظلم». ظلم فقط ظلم به افراد نیست، ظلم به اموال هم هست. اگر شما اموالتان را درست استفاده نکنید، اقتصادتان را درست پیش نبرید، از بین می‌رود. منابعتان نابود شود، اقتصادتان نیز دیگر مقاوم نیست. اقتصاد که مقاوم نباشد، قوام جامعه از بین می‌رود.

س: در بحث وجه تمایز اقتصاد مقاومتی به‌عنوان یک الگوی دینی با سایر مکاتب اقتصادی نیز توضیح دهید.

شریف‌زاده: ببینیدآمریکا که نماد نظام سرمایه­داری است در دهه­های گذشته تلاش کرد از وابستگی به نفت خاورمیانه رها شود و اقتصادش را از این بابت مقاوم کند. شوروی عصر کمونیسم هم تلاش می­کرد اقتصادش را در برابر تهدیدها و تحریم­های بلوک غرب مقاوم کند و شدت آسیب­پذیریش را کم کند. نمونه­های متعدد دیگری هم - از سایر کشورهایی که سر در آبشخور مکتب سرمایه­داری یا مارکسیسم داشتند هست - که می­شود مورد به مورد در موردش بحث کرد. البته در مقام مقاوم کردن اقتصاد، هر کشوری باید سیاست­های خودش را با توجه به فرهنگ خودش و شرایط موجود خودش طراحی کند. خوب حالا ما هم می‌خواهیم یک اقتصاد مقاوم بسازیم. اهتمام به مقاوم کردن اقتصاد وجه مشترک بیشتر نظام­های اقتصادی است، ولی اقتصاد مقاومی که ما می‌خواهیم بسازیم مطابق با فرهنگ خود ما، شرایط بومی خود ما و تعالیم دینی خود ماست. اگر بخواهم به سوال قبل برگردم مدل اقتصاد مقاومتی ما که مقام معظم رهبری ابلاغ فرموده­اند - ذیل تعالیم اسلامی تعریف می­شود و رنگ و بوی اسلامی دارد. البته این نافی آن نیست که مکاتب مادی هم در چارچوب اصول و مبادی خودشان مدل­هایی برای مقاوم کردن اقتصاد داشته باشند. البته لازم است یک نکته مهم را همین جا عرض کنم. به اعتقاد ما همان طور که حیات حقیقی تنها در نظام­های الهی و تحت تعالیم انبیا ممکن است قوام اقتصادی هم در معنای حقیقی کلمه تنها از همین راه به دست می­آید. از این منظر حتی معنای اقتصاد مقاومتی نسبت به آنچه امروز می­فهمیم تفاوت­هایی دارد. شرح این نکته به مجال مفصلی نیاز دارد که خارج از حوصله این گفتگو است.

س: در سال‌های اخیر، مخصوصاً در غرب، یک سری تکانه‌های شدید اقتصادی به‌وجود آمد که باعث شد به فکر بیافتند اقتصاد خود را در برابر این بحران‌های شدید مقاوم کنند. مهم‌ترین رویکرد آنها برای مقاوم‌سازی اقتصادشان چه بوده است؟

شریف‌زاده: همان طور که اشاره کردم مقاوم کردن اقتصاد تابع اقتضائات بومی هر کشور و منطقه است. لذا روش­ها، برنامه­ها و سیاست­های مقاوم کردن اقتصاد کشور به کشور تفاوت می‌کند. لذا این مطلب کاملاً بومی است. اینکه ببینید کدام نقاط اقتصادتان آسیب‌پذیر است و آن آسیب‌ها را از بین ببرید. ممکن است یک چیزی در اقتصاد روسیه آسیب باشد که در اقتصاد چین نباشد؛ یعنی در اقتصاد چین آسیب نباشد؛ زیرا آسیب‌پذیری یک چیزی است که تابع شرایط زمان و مکان شما است. ممکن است همین اقتصاد ایران بیست سال پیش از یک جا آسیب‌پذیر بوده و امروز از یک جای دیگر آسیب‌پذیر باشد. لذا هر کشوری با شرایط خودش آسیب‌پذیریش مشخص می‌شود و در مقابل آن آسیب‌ها خود را ایمن می‌کند. هر کسی باید آسیب خودش را ببیند و برای آن چاره اندیشی کند. ما آسیب‌های خودمان را باید ببینیم. البته از تجربه دیگران برای کشور خودمان می‌توانیم درس بگیریم، ولی آسیب‌های ما مخصوص خود ماست. که البته ممکن است بعضی از آنها مشترک باشد.

س:  در واقع ا قتصاد مقاومتی یک الگوی بومی در برابر بحران‌ها است.

شریف‌زاده: ممکن است در برخی کشورها جنبه‌های مشترکی نیز داشته باشد. ولی اصل آن حتماً بومی است. مثلاً در کشور خود ما یکی از نقاط آسیب‌پذیری‌مان وابستگی به صادرات نفت است.  خب ممکن است این را در کشوری مثل آمریکا نداشته باشیم. زیرا وابسته به صادرات نفت نیست. البته آنها نیز وابستگی­هایی داشته و دارند. یک زمانی در دهه 1970 در واردات نفت وابسته بودند که بعدها سعی کردند وابستگی‌شان را کم کنند. امروز مثلاً آلمان و فرانسه در حوزه گاز به روسیه وابسته هستند و از این ناحیه آسیب‌پذیرند؛ به همین جهت هم در حال کم کردن این وابستگی و به‌دنبال منابع جایگزین انرژی هستند. به هر حال هر کشوری نقاط آسیب‌پذیری خودش و راه حل‌های خودش را دارد. الان مشاهده می­فرمایید که روسیه در تعاملات پولی و مالیش به دنبال این است که دلار را حذف کند تا متکی بر روابط دلاری نباشد و مجبور نباشد از این بابت به آمریکاییها باج بدهد.

س: بفرمایید با توجه به اینکه در واقع ما در یک اقتصاد جهانی قرار داریم و امکان جدائی از آن هم وجود ندارد، این رابطه را چگونه باید شکل دهیم که همزمان با حفظ رابطه‌مان با کشورهای مختلف، اقتصادمان نیز ضربه نخورد؟

شریف‌زاده: من چند نکته خدمت شما عرض می‌کنم. حتماً باید از فرصت‌هایی که در اقتصاد جهان است استفاده کرد. اتفاقاً یکی از چیزهایی که دشمن ما می‌خواهد اینکه ما منعزل و منزوی شویم. وقتی منزوی شدیم، جلوی رشدمان گرفته می‌شود. تجارت و همکاری با سایر کشورها برای هر کشوری فواید بسیاری دارد. چرا دشمن تلاش می‌کند روابط ما با برخی کشورها کم و محدود شود؟ برای اینکه آسیب ببینیم. پس باید دقیقاً بر عکسِ چیزی که دشمن می‌خواهد، روابطمان را گسترش دهیم، اما طوری گسترش دهیم که وابسته نشویم بلکه حتی آسیب‌پذیریمان کم شود. ما سابقاً نفت را به تعداد کشورهای محدودی صادر می‌کردیم. باید چه‌کار کنیم؟ از این پس باید مشتری‌هایمان را گسترش دهیم. قبلاً فقط با دلار مبادله می‌کردیم، از این پس باید با ارزهای بیشتری مبادله کنیم. این کارها را باید انجام دهیم تا آسیب‌پذیری ما کمتر شود. به این ترتیب، صادراتمان را داریم، روابطمان را داریم اما آسیب‌پذیر نیستیم. در واردات هم همینطور است. باید از کشورهای مختلفی واردات داشته باشیم که اگر موقعی به هر دلیلی کشوری با ما دشمنی کرد آسیب نبینیم. باید مبادی صادراتی و مبادی وارداتی خودمان را متنوع کنیم. حتی المقدور روابط پولی متقابل و پیمان‌های دوجانبه با کشورهایی که مبادله گسترده با آنها داریم، برقرار کنیم. اینها باعث می‌شود آسیب‌پذیری ما کم شود. البته در حوزه‌هایی که برای کشور خیلی حساس و حیاتی است، مثل حوزه غذا، حوزه دارو و فناوری‌های استراتژیک، برای اینکه آسیب‌پذیریمان کمتر شود باید به جایی برسیم که نیازهای اساسی و حساسمان را از داخل تأمین کنیم. طوری نباشد که مثلاً پس‌فردا بگویند ما بنزین نمی‌دهیم و آسیب‌پذیر شویم. واقعاً اتفاق خوبی بود که با این بنزین پتروشیمی‌ها توانستیم کشور را از آسیب‌پذیری‌ها رها کنیم. واردات بنزین نقطه ضعفی بود که فکر می‌کردند ما به خاطر آن مشکل پیدا می‌کنیم. اما ما از این بابت آسیب ندیدیم. چرا؟ زیرا برایش جایگزین داشتیم. دشمن در اینجا دید جواب نمی‌دهد؛ لذا تمرکزش را در جاهای دیگر قرار داد. پس این حوزه الان مقاوم است. دشمن ضربه‌ای نمی‌تواند بزند. اینجا در واقع ساختار اقتصاد مقاوم شده است. پس باید با دنیا ارتباط داشت. اطمینان داشته باشیم که دشمن می‌خواهد رابطه ما با دنیا کم باشد. منزوی باشیم. برون‌گرا نباشیم. ما باید عکس خواسته دشمن عمل کنیم. باید هوشیار باشیم تا ضربه نخوریم.

س:  اشاره فرمودید یکی از معضلات اقتصادی کشور ما وابستگی شدید به نفت است. چه راه‌حل‌هایی برای رهایی از این مشکل و تحقق اقتصاد مقاومتی می‌توانید ارائه دهید؟

شریف‌زاده: این مسئله خیلی پیچیده‌ است. به‌خاطر اینکه ما الان بیست سال است که می‌گوییم می‌خواهیم از وابستگی به نفت رها شویم. نمی‌گوییم؟ چرا نشده است؟

س: شاید برایش برنامه­ای نداشته­ایم.

شریف‌زاده: چیزی که باید در این حوزه اصلاح شود فرآیند تصمیم‌گیری است. ما باید کاری کنیم که دولت و مجلس که تصمیم‌گیرنده درباره درآمد و پول نفت هستند، این رفتار را نداشته باشند که زمانی که قیمت نفت بالا می­رود بخواهند پول نفت را یک‌جا خرج کنند. همین‌طور هم روزی که بهای نفت کاهش پیدا کرد مصیبت زده شویم و آه و افسوس بخوریم. متأسفانه در این بیست- سی سال اخیر همه دولت‌ها همین رفتار را داشته‌اند. یعنی هر موقع بهای نفت گران شده است، پول نفت را آورده‌اند و خواستند همه را یکجا در دوره تصدی خودشان خرج کنند. درباره وابستگی به نفت باید یک مقدار نگرش‌هایمان را عوض کنیم و فرآیند تصمیم‌گیری را هم اصلاح کنیم. فرآیند تصمیم‌گیری درباره نفت باید به‌گونه‌ای باشد که دسترسی دولت و مجلس به منابع نفتی برای خرج‌های جاری کم شود و حتی به صفر برسد. در برنامه سوم حساب ذخیره ارزی ایجاد شد که بخشی از درآمد نفت به آن واریز شود تا در زمان کاهش قیمت نفت خیالمان از منابع ارزی راحت باشد. همان زمان قرار بود نصف منابع این حساب هم برای تولید باشد که تقریباً همه‌اش را دولت بر می‌داشت و خرج خودش می­کرد. الان هم که صندوق توسعه ملی درست شده است باز دولت‌ها به آن چشم طمع دارند، در حالی که درصد کمی از درآمد نفتی ما (بین بیست تا سی درصد) به صندوق واریز می­شود. در حالی که باید برعکس باشد؛ بیست درصد درآمد نفت را دولت بردارد و هشتاد درصدش برای توسعه بلندمدت کشور به صندوق برود. این لازمه‌اش آن است که ساختارها و نگرش‌ها اصلاح شود که جزو پیچیده‌ترین مسائل کشور ماست. خیلی پیچیده است. چون جنبه ساختاری و نهادی دارد. من احساس می‌کنم اگر حیات این ساختارهای و نهادها ادامه پیدا کند، همه دولت‌ها و مجلس‌ها باز همین رفتار را خواهند کرد. یعنی فرض کنید تحریم‌ها برداشته شود و ما بتوانیم مثلاً سه میلیون بشکه نفت صادر کنیم، درآمد صادرات هر سه میلیون بشکه را دولت‌ها می‌خواهند خرج کنند.

 فرآیند تصمیم‌گیری درباره نفت باید به‌گونه‌ای باشد که دولت و مجلس دستشان نسبت به خرج کردن درآمدهای نفت بسته باشد یا این‌قدر که الان است باز نباشد. یعنی در واقع بخش عمده درآمد نفت برود در صندوق توسعه ملی و سال به سال هم بیشتر شود و واقعاً دولت و مجلس نتوانند دخالتی کنند و آن را خرج مخارج روزمره کنند. البته من فکر می‌کنم اولین لازمه این کار، فرهنگ‌سازی است. اینکه مسئولین کشور بفهمند و واقعاً به این اعتقاد داشته باشند که این کار به صلاح کشور است و مصالح بلندمدت کشور را به مصالح کوتاه‌مدت ترجیح بدهند. یعنی نمایندگان مجلس و مسوولین دولت به‌جای اینکه بیشتر به فکر این باشند که دور بعد در انتخابات رأی بیاورند به این فکر باشند که مصالح کلی کشور در بلندمدت حفظ شود و دولت‌ها نیز همین‌طور. این خیلی سخت است. فوق‌العاده سخت است. یکی از پیچیده‌ترین مسائلی که من فکر می‌کنم در برابر اقتصاد ما وجود دارد، همین بحث مدیریت درآمدهای نفتی است. فکر نمی‌کنم با سازوکارهایی که تا به امروز طراحی کرده­ایم بتوانیم این مسئله را حل کنیم. حل این مسئله یک تحول جدی می‌خواهد.

س: در واقع باید به یک راهکاری بیاندیشیم که دولت‌ها منبع اصلی درآمدشان نفت نباشد. بتوانند از منابع دیگر مثل اخذ مالیات یا سایر راهکارها درآمدکسب کنند؛ مثل کشورهایی که نفت ندارند اما اقتصادشان قوی است.

شریف‌زاده: پیچیدگی اینجاست که یک کشور نفت داشته باشد و درآمد آن را درست مدیریت کند. اگر نفت نداشتیم مسئله‌ای نبود.  ممکن است من آدمی باشم که پول ندارم، خب در زندگی ریخت و پاش نمی‌کنم. مهم این است که آدم پول داشته باشد و ریخت و پاش نکند. آدم فقیر که اسراف برایش معنی ندارد.

س: از معضلات دیگر ما مشکل نظامات پولی، مخصوصاً نظامات بانکی است. چه راهکارهایی جهت رفع مشکل در این حوزه یا استانداردسازی این نظامات در نظر می‌گیرید؟

شریف‌زاده: این نظاماتی که گفتید خیلی متعدد و متنوع هستند و باید درباره آنها مفصل بحث کرد. یک بخش از راه‌حل این است که ما دست گروه‌های ذی‌نفع و رانتی را از منابع کشور دور کنیم. این هم اصلاح بسیار سختی است که باید انجام شود. تا وقتی که عده‌ای در وارد کردن شیر مرغ تا جان آدمیزاد منافع آنچنانی دارند، تولید در این کشور شکل نخواهد گرفت. تا وقتی که در کشور یک عده‌ای رانت دارند، می‌روند وزارت بازرگانی یک مجوز می‌گیرند، با آن مجوز دهها میلیارد تومان به دست می­آورند. خب، اینها نخواهند گذاشت تولید در کشور شکل بگیرد و اقتصاد مقاوم شود. اینها ما را وابسته نگه می‌دارند. قبل از اینکه به نظام بانکی برسیم، یک از مهم­ترین بخش­هایی که باید اصلاح بشود، حوزه رفتار گروه‌های ذی‌نفع و رانت­خوار است. باید در این کشور یک چاره‌ای برای رانت‌جویی و فساد بشود. این از همه مهم‌تر است. حالا این در صادرات هست، در واردات هست، در سیستم بانکی هم هست. این داستان مه‌آفرید که پیش آمد، همین داستان سه هزار میلیارد، همین است دیگر. باید روابط در سیستم به حدی از شفافیت برسد که این رانت‌خواری‌ها و مفاسد برچیده شود. الان در نظام بانکی منابعمان کم نیست. مقدار زیادی هم وام داده شده است. چرا این منابع طرف تولید نرفته است؟ در واقع کسانی که رانت داشته‌اند رفته­اند وام گرفته‌اند. بیشتر این منابع در کار دلالی افتاده است.. اصلاً بعضی از این جماعت رانت­خوار و بعضاً فاسد مجوز گرفته‌اند و بانک زده‌اند. مگر مه آفرید مجوز تاسیس بانک آریا را نگرفته بود؟ این جماعت رانت­خوار پول‌های مردم را جمع می‌کنند می‌روند دلالی می‌کنند. اینها باید اصلاح بشود. اصلاح شدن آن هم به این است که ساز وکارها و قواعد بازی اصلاح شود. ما باید قواعدی در اقتصادمان بگذاریم که هر کسی نتواند رفتار رانت‌جویانه در اقتصاد داشته باشد و این خیلی مسئله مهمی است. جزو مواردی که باید اصلاح شود همین رفتارهای رانت‌جویانه است. بخش زیادی از این اصلاح در نظام بانکی این است که رفتار حرفه‌ای در بانک‌داری داشته باشیم. رفتار حرفه‌ای یعنی اینکه سیاست‌گذار پولی ما در تنظیم مقدار سود، چه در تسهیلات چه در سپرده، رفتار حرفه‌ای کند. کاری نکند که ایجاد رانت شود. باز برمی‌گردیم به همان بحث. ما ایجاد رانت کرده‌ایم. وقتی شما تسهیلات ارزان‌قیمت می‌دهید، منابع ارزان‌قیمت می‌دهید، ایجاد رانت می‌شود. رانت‌جوها می‌دوند و جلو می‌آیند. ما به دست خودمان رانت درست می‌کنیم. نظام بانکی‌مان رانت درست می‌کند. وقتی رانت ایجاد شد، رانت‌جو می‌آید منابع را می‌برد. منابعی که باید صرف تولید شود، باید سرمایه در گردش بنگاه شود، باید صرف سرمایه‌گذاری‌های مولد شود، صرف دلالی می‌شود.

به نظر من مهم‌ترین مسئله در نظام بانکی، نظام صادرات و نظام واردات و بسیاری دیگر از نظامات اقتصادی این است که ما رانت‌ها را از بین ببریم. برای از بین بردن رانت باید بر ساز وکارهای رقابتی و شفافیت تکیه کنیم. تا زمانی که رانت در اقتصاد هست، تولید شکل نمی‌گیرد. وقتی من می‌توانم بروم با زد و بند یک وام چند صد میلیاردی بگیرم و ببرم مثلاً در مبادلات ارزی یا بورس و در آنجا یک رانت دیگر هم بخورم و 300-400 میلیارد تومان از آن در بیاورم یا مجوز واردات بگیرم و چند صد میلیارد و بعضاً چند هزار میلیارد از آن در بیاورم، هیچ وقت به سمت تولید نمی‌روم و خودم را درگیر مشکل تکنولوژی و واردات ماشین‌آلات و مشکلات کارگری، بازاریابی، بسته‌بندی، رساندن کالا به بازار، رفع عیوب و غیره نمی‌کنم. در این چند سالی که به واردات دامن زدیم و به این جماعت رانتخوار فرصت رانتجویی دادیم، ببینید بسیاری از تولیدکنندگان ما به چه وضعیتی افتاده‌اند؟ تا زمانی که این رانت اقتصادی وجود دارد وضعیت همین است. به هر تقدیر یکی از چیزهایی که باید اصلاح شود، این است که بساط رانت­خواری در کشور جمع بشود. در صادرات، در واردات، در سیستم بانکی، در حوزه ارز، هر چه رانت است را باید از بین ببریم. وقتی که رانت از بین رفت، دیگر کسی طمع نمی‌کند که با رانت جلو برود. بنابراین به سمت تولید، خلاقیت و ایجاد ارزش افزوده واقعی می‌رود.  

خوب است در اینجا یک نکته دیگر هم اضافه کنم. در حوزه مبادلاتپولی و مالی، ما به‌شدت متکی بر ساز وکارهای عادی دنیا بودیم. یک کشوری که هر آن در معرض تحریم است نباید تمام نیرویش را بر یک ساز وکار بگذارد. باید متنوع می‌کردیم. متأسفانه این کار را نکرده بودیم. ما متکی بودیم بر مبادلات دلاری که از طریق بانک مرکزی امریکا در نیویورک انجام می‌شد. این را باید اصلاح می‌کردیم. حالا یک تلاش‌هایی شده است؛  انشاالله که ادامه پیدا کند و نتیجه بدهد.

س: شما برای رسیدن به شرایط اقتصاد مقاومتی چه نقشی را برای دانشگاهیان و حوزویان قائل هستید؟ در واقع آنها چه کمک‌هایی می‌توانند بکنند؟

شریف‌زاده: همان طور که در جواب سوالات قبل عرض کردم برای مقاوم کردن اقتصاد به تغییرات عمیق و ماندگاری نیاز داریم. نگرشمان به درآمدهای نفتی را باید عوض کنیم؛ رانت­های موجود در نظام اقتصادیمان را باید حذف کنیم؛ مدیریت­هایمان را باید شفاف و پاسخگو کنیم. خب یکی از مهم­ترین کارهایی که برای انجام این تغییرات باید انجام شود مطالبه­گری و گفتمان‌سازی است. و این کار را حوزه و دانشگاه می­توانند به خوبی انجام بدهند. چرا؟ چون دانشگاهیان و حوزویان ذی‌نفع نیستند. مثل دولت نیستند که پس‌فردا رأی بخواهند یا مثل نمایندگان مجلس نیستند که در حوزه انتخابیه رأی بخواهند. آزادند. منافع کوتاه‌مدت ندارند. از آنجا که آزادند و گرفتاری کوتاه‌مدت ندارند، می‌توانند افق‌های بلندمدت را ببینند و آسیب‌هایی را که در کشور وجود دارد مشخص کنند. این خیلی مهم است. باید به دانشگاهیان اجازه داد به دولت بگویند این کار را که می­خواهی بکنی اقتصاد را آسیب‌پذیر می‌کند. حوزویان به مردم بگویند مصرف بیش از حدی که در این زمینه دارید، اقتصاد را آسیب‌پذیر می‌کند. اگر این وظیفه اصلی را حوزه و دانشگاه انجام بدهند، اگر این آسیب‌هایی که در آینده وجود خواهد داشت را نشان بدهند، آسیب‌های  بلندمدت و راه‌حل‌ها را نشان بدهند و جامعه را آگاه کنند و بین سیاست‌مدارها، اهل مجلس و پارلمانی‌ها، توده مردم، کارمندان و کارگران فرهنگ‌سازی کنند، مسائل کشور رو به حل می‌رود. علاوه بر این متخصصان برخی رشته‌ها مثل رشته‌های فنی با حل وابستگی‌های کشور در نقاط آسیب‌پذیر مثل تکنولوژی‌های پیشرفته یا دارو کار بزرگی می‌توانند انجام دهند تا وابستگی ما کم بشود.

س: بخش خصوصی چه کمکی می‌تواند بکند؟ نقش بخش خصوصی در اقتصاد مقاومتی چیست؟

شریف‌زاده: اگر منظورتان فعالان اقتصادی بخش خصوصی است، مثلاً تجار و تولیدکنندگان، اینها می‌توانند یک مقدار زیادی از مقاومت اقتصادی را شکل بدهند. زیرا دشمن به‌راحتی می‌تواند دولت و شرکت­های دولتی را شناسایی کند و دست و بالشان را ببندد و مبادلاتشان را محدود کند، ولی بخش خصوصی را نمی‌تواند یا به‌سختی می‌تواند شناسایی و تحریم کند. در این یکی دو سه سال اخیر نیز بخش خصوصی ما در دور زدن تحریم‌ها در حوزه‌های مختلف، خدمات زیادی انجام داده است. این خدمت بزرگی است که بخش خصوصی می‌تواند انجام دهد. در عرصه ساختن اقتصاد مقاوم هم بالاخره طبق سیاست‌های کلی اصل 44 قرار است اداره اقتصاد کشور را بخش خصوصی انجام دهد؛ چه در حوزه بانکی، چه در حوزه بیمه، چه در حوزه تولیدات کشاورزی، چه در حوزه تولیدات صنعتی. خب، بخش خصوصی باید جدیت داشته باشد و به تولید رونق بدهد؛ رونق تولید از ملزومات اساسی مقاوم شدن اقتصاد است. ما باید از بخش خصوصی‌ بخواهیم که به‌جای اینکه منابعش را به سمت سفته بازی ببرد، به سمتی ببرد که اقتصاد کشور را از طریق تولید باثبات‌تر کند.

س: اگر بخواهیم با یک حرکت جهادی از طریق پیمودن راه‌های میان‌بر، گام‌های جدی در جهت تحقق اقتصاد مقاومتی برداریم، ویژگی این حرکت جهادی چه خواهد بود و راه میانبر را چه می‌دانید؟

شریف‌زاده: خود جهاد راه میانبر است. چرا؟ شما اگر زندگی جهادی داشته باشید و رفتار جهادی بکنید، خدا کمک می‌کند. این وعده الهی است که: «وَ الَّذِینَ جَاهَدُواْ فِینَا لَنهَْدِیَنهَُّمْ سُبُلَنَا». خدا کمک می‌کند که شما کار را جلو ببرید. در واقع خود حرکت جهادی میانبر است، زیرا خدا راه‌های ناشناخته را جلوی شما باز می‌کند. نه تنها در مدیریت جهادی راه میانبر وجود دارد، بلکه مدیریت جهادی خودش میانبر است. در واقع حرکت جهادی سریع‌ترین راه است برای رسیدن به موفقیت، اگر همه جهادی رفتار کنیم؛ یک خانواده در مصرف خودش، یک کارگر در تولید خودش، تاجر در معامله خودش، معلم در درس‌دادن خودش، مبلغ در تبلیغش، دانشگاهی در ارتباط با زمینه تحقیقاتی خودش، هر کس در کار خودش حرکت جهادی داشته باشد،آن‌گاه خدا کمک می‌کند و راه‌های جدید باز می‌کند و ما به‌راحتی می‌توانیم از موانعی که در جلوی ما قرار داده شده است به‌سرعت عبور کنیم و به نتیجه مطلوب برسیم. البته اگر حرکت جهادی جنبه جمعی پیدا کند حتماً برکات آن هم بیشتر می­شود. در قرآن کریم هم قیام جمعی به قیام فردی ترجیح داده شده است. قرآن کریم می­گوید: «قل انما اعظکم بواحدة ان تقوموا لله مثنی و فرادی ثم تتفکروا».

س: چگونه باید در خصوص اقتصاد مقاومتی گفتمان‌ سازی و فرهنگ‌سازی نمود و آن را به یک گفتمان بومی و مطالبه عمومی تبدیل کرد که به‌تدریج در بخش‌های مختلف جامعه نفوذ کند؟

شریف‌زاده: الان جامعه ما فهمیده است که از جهت اقتصادی آسیب‌پذیر هستیم. این خیلی خوب است. به این نتیجه رسیده­ایم که شیوه‌های قبلی ما را آسیب‌پذیر کرده است. فهمیده­ایم رویه‌هایی که سابقاً داشتیم رویه های مقاومی نبوده. خود این فهم و آگاهی، نقطه شروع خیلی خوبی است که از همینجا شروع کنیم. اول حوزویان و دانشگاهیان، بعد دانشجوها و بعد توده مردم را آگاه کنیم که ای مردم ما اگر آسیب دیدیم به این خاطر بود که اقتصادمان مقاوم نبود. باید این اقتصاد را مقاوم کنیم. و هر کسی در این مقاوم کردن اقتصاد سهمی دارد. مراکز تحقیقاتی سهمی دارند، دانشگاه‌ها سهمی دارند، مراکز نظامی سهمی دارند، مراکز کشاورزی، مراکز فرهنگی هر یک سهمی دارند که باید ایفا کنند. این باید باور بشود و همه بفهمند که اقتصاد مقاومتی ضرورت است و همچنین همه بفهمند که اقتصاد مقاومتی به نفع همه است. یعنی بنده به‌عنوان مصرف‌کننده باید بفهمم اگر خوب مصرف‌کنم، این به نفع کشور است. این را یادآور شوم. اگر من این لامپ مهتابی را کمتر روشن نگه دارم به نفع کشور و انقلاب است. اگر من کاری بکنم که منابع کشور به هدر نرود، به نفع نظام و اسلام است. باید این را بفهمیم که در واقع این روندی است که اگر دنبال بشود منافع کشور و نظام اسلامی را تأمین خواهد کرد و این خیلی مهم است که تبدیل به باور بشود. البته برای مقاوم شدن اقتصاد نگرش‌هایمان به خیلی چیزها باید عوض شود. نگرشمان به مالیات دادن باید عوض شود. ما عموماً اهل مالیات دادن نیستیم. خوشمان نمی‌آید. این باید اصلاح شود. نگرشمان به مصرف باید اصلاح بشود، نگرشمان به تولید باید اصلاح بشود. نگرشمان نسبت به کار باید اصلاح بشود. خیلی از این چیزها باید اصلاح بشود. نگرش ما نسبت به ثروت آفرینی باید اصلاح بشود. اینها باید تک تک اصلاح شود.

س: خیلی ممنون که وقتتان را در اختیار ما قرار دادید.

شریف‌زاده: من هم متقابلا از شما تشکر می­کنم. ان‌ شاءالله موفق و مؤید باشید.

۰۳ اسفند ۹۳ ، ۱۳:۲۰ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

اقتصاد اسلامی چیست؟

 متن مصاحبه با خردنامه همشهری - پاییز 1393، شماره 131، صص 67-62.


آیا میتوان اقتصاد اسلامی را  یک رویکرد اقتصادی جداگانه تعبیر کرد؟

در پاسخ به این سؤال مقدمهای را عرض میکنم تا نگاه بنده به اقتصاد اسلامی تا حدودی روشن شود. سؤال اصلی این است که اقتصاد چیست. به تعبیر ما، دانش اقتصاد یک حوزه‌ی معرفتی است که امروزه پارادایمهای مختلفی در آن حضور دارند و فعالیت میکنند.

پاردایم اول لیبرالیسم کلاسیک است که اقتصاددانان از آن با نام اقتصاد کلاسیک یاد میکنند. اقتصاددانانی مثل اسمیت، ریکاردو، مالتوس و در متأخرین هم افرادی مثل لوکاس، فریدمن، سارجنت و حتی هایک در این پارادایم قرار می‌گیرند. این گروه طرفدار دولت حداقلی و مروج آزادی بازار هستند. پارادایم دوم لیبرالیسم مدرن است که بیشتر در آثار اقتصاددانان نئوکلاسیک و افرادی مانند کینز دیده میشود. این پارادایم با اینکه طرفدار فردگرایی است اما بسیار فراتر از آنچه لیبرالهای کلاسیک به آن اعتقاد داشتند به دخالت دولت در اقتصاد توصیه می‌کند و سیاستهای بازتوزیعی را به دلایلی میپذیرد. پارادایم بعدی (که شاید امروزه کمتر مورد توجه باشد؛ ولی در گذشته بسیار مورد توجه بود) سوسیالیسم -مارکسیسم است.

به نظر ما، هر یک از این پارادایمها حکمت عملی و نظری خاص خود را دارند. حکمت عملی یعنی تصویر اقتصاد آن‌چنان که باید باشد. حکمت نظری یعنی فهم، تبیین و تفسیر اقتصاد آن‌چنان که هست. به عبارتی، هر یک از این پارادایمها درباره‌ی هستی اقتصاد و باید و نباید آن بحث می‌کنند.

حال باید دانست اقتصاد اسلامی چیست. اگر تعریف فوق را از اقتصاد بپذیریم، اقتصاد اسلامی در حال تبدیل شدن به یک پارادایم معرفتی جدید است که حکمت عملی و نظری مخصوص خود را دارد. یعنی تصویری از آنچه باید در اقتصاد محقق شود در اختیار دارد و برای نیل به آن، تدبیر یا ایدئولوژی ویژه‌ای نیز دارد. به عنوان مثال، در حوزه‌ی توزیع درآمد، توزیع مالکیت و تعریف وضعیت مطلوب و نامطلوب حرف‌های زیادی برای گفتن دارد.

بعضی از معاصران اقتصاد اسلامی را یک مکتب می‌دانستند که ما به آن حکمت عملی یا ایدئولوژی اسلامی می‌گوییم و از طریق قرآن و سنت فهم و استنباط میشود. عده‌ای معتقدند که اقتصاد اسلامی همین است. یعنی علم نیست و حکمت نظری ندارد؛ بلکه فقط واجد حکمت عملی است.


چه کسانی؟

مثلاً شهید صدر. البته ایشان عبارت حکمت عملی را به کار نمیبردند؛ بلکه میگفتند اقتصاد اسلامی علم نیست و برای تبدیل شدن به علم، نیاز است که احکام اسلامی در جامعه برقرار شود. ما معتقدیم اقتصاد اسلامی فقط حکمت عملی و مکتب نیست؛ بلکه در عرصه حکمت نظری و تبیین واقعیتهای اقتصادی (حتی در جوامع غیر مسلمان) هم حرف‌هایی برای گفتن دارد.

در حکمت نظری اقتصاد اسلامی دو حوزه وجود دارد که در یکی از آنها غربیها هرگز نمیتوانند به آن وارد شوند. این حوزه گزارههای مربوط به عالم غیب است. مثلاً ما در اقتصاد اسلامی اعتقاد داریم که درآمد ربوی بیبرکت است و جامعه‌ی رباخوار رو به هلاکت میرود. معتقدیم اگر انسان تقوا داشته باشد، خدا به زندگی او برکت میدهد. این مسائل در زمره‌ی هست و نیست هاست، نه باید و نبایدها. غربیها هیچ وقت نمیتوانند این هست و نیست را کشف کنند؛ چون از جنس ایمان به غیب است. این مسائل در اقتصاد اسلامی وجود دارد و میتواند دست‌کم در سیاستگذاریهای تربیتی و زندگی شخصی افراد مؤثر باشد.

حوزه‌ی دوم گزارههای مربوط به عالم شهود است؛ یعنی واقعیاتی که قابل درک و لمس با حواس ظاهری است. این قلمرو وجه اشتراک ما با غربیها محسوب میشود. وجه تفاوت ما نیز در این است که ما در اقتصاد اسلامی معتقدیم که انسان مسلمان از طریق تجربه و عقل دینی میتواند فهم متفاوتی از واقعیت داشته باشد.

البته در همین جا وجوه اشتراکی هم به ویژه در حوزههای فنی و حسابداری اقتصاد وجود دارد. مثلاً در نظریه‌ی تولید که بیشتر حالت فنی دارد، تشخیص می­دهیم که نقطه‌ی سر‌به‌سر در تولید یک کارخانه کجاست. این حوزه فنی و حسابداری است و با متفکران غربی تفاوتی در تعیین آن نداریم؛ اما در تبیینهایی که بیشتر جنبه‌ی ارزشی دارد، آنچه یک متفکر مسلمان به آن میرسد، با متفکر غربی متفاوت است.

بنابراین، تفسیر ما این است که اقتصاد اسلامی یک پارادیم معرفتی در حال ظهور است. این پارادایم واجد حکمت عملی و نظری است و در حوزه‌ی علمی هم میتواند حرف‌هایی داشته باشد؛ هر چند تا امروز آن‌چنان که باید و شاید تدوین نشده است.


آیا جامعه‌ی علمی در سالهای گذشته توانسته اقتصاد اسلامی را به عنوان یک علم مدون کند؟

تدوین علم کار چند نفر در چند سال نیست. آنچه امروزه به عنوان علم اقتصاد در غرب میشناسیم، حاصل 250 سال کار ممتد و جدی افراد متعدد است. در حال حاضر، در آمریکا بیش از صد دپارتمان اقتصاد وجود دارد که در هر یک، حداقل ده تا بیست استاد مشغول فعالیت است. به این رقم کشورهای کانادا، انگستان، فرانسه، استرالیا، هلند و غیره را نیز اضافه کنید.

در مقابل، در کشوری مثل کشور ما که داعیه دار اقتصاد اسلامی هم هست فقط تعداد انگشت شماری از دانشکده های اقتصاد در عرصه اقتصاد اسلامی فعال هستند. در این صورت، نباید توقع داشته باشیم با این افراد اندک، به پای غرب برسیم. در اقتصاد متعارف صدها مجله‌ی تخصصی وجود دارد؛ اما در اقتصاد اسلامی در کشور ما سه تا چهار مجله تخصصی به چشم می‌خورد. نکته‌ی دیگر اینکه این کار به یک جامعه‌ی علمی پرتلاش و فعالیت علمی طولانی نیاز دارد و ما در این حوزه کمبود داریم. با این حال، نسبت به زمان تالیف کتاب اقتصادنا به قلم شهید صدر (در دهه 1960) کتاب ها و مقالات خوبی تألیف شده؛ گرچه کافی نیست.


برخی از کارشناسان مثل آقای پژویان گفته‌اند که قائل به اقتصاد اسلامی نیستند. پاسخ شما به این دسته از منتقدان چیست؟

همه‌ی کسانی که اقتصاد اسلامی را قبول ندارند برای گفته‌های خود باید استدلال دقیقی ارائه کنند که برای جامعه‌ی علمی قابل قبول باشد. باید استدلال کنند که چرا اقتصاد اسلامی علمی نیست. ممکن است کسی بگوید که اقتصاددانان مسلمان برای حل مسائل روز در بعضی از حوزه‌ها هنوز راه‌حل ملموسی ارائه نکرده اند. ما هم این سخن و کمکاری‌ها را می‌پذیریم؛ ولی آن را به اسلام نسبت نمی‌دهیم. شاید هنوز تلاش و اجتهاد کافی در این راه انجام نشده باشد.


شاید دلیل منتقدان این است که اقتصاد اسلامی کارایی لازم را نداشته است.

ما کجا از اقتصاد اسلامی راه‌حل گرفتیم و استفاده کردیم و به این نتیجه رسیدیم که اقتصاد اسلامی کارآیی نداشته است؟ باید دلایل این ادعا را برشمرد.


مصداق آن بانک‌داری اسلامی ماست.

مگر ما بانک‌داری اسلامی را به درستی و به تمامه اجرا کردیم؟ وقتی قانون بانک‌داری بدون ربا در سال 62 تصویب شد کم و کاستیهایی داشت و قرار بود در برههی اجرا و سپس بازنگری شود. متأسفانه این اتفاق نیفتاد و همان قانون نیز به درستی اجرا نشد. نظام بانک‌داری ما هنوز همان ذهنیت بانک‌داری غرب را در قالب اسلامی و عقود شرعی اجرا می‌کند.


دلیل آن چیست؟

دلیلش این است که نخواسته ایم چنین کاری را انجام دهیم. چرا عده‌ی دیگری در برخی کشورهای اسلامی و حتی کشورهای غربی این کار را انجام دادند و موفق شدند؟ بانک‌داری اسلامی حدود 30 سال است که در دنیا اجرا میشود. مطالعات نشان میدهد که در کوران بحران اقتصادی، بانک‌داری اسلامی با ثباتتر و کاراتر از بانک‌داری ربوی بوده است.

دلیل این امر نوع معاملات در بانک‌داری اسلامی است؛ چون در عقود مشارکتی، ریسک در بین فعالان مختلف تقسیم می‌شود؛ در نتیجه، هم بحران کمتر ایجاد می‌شود و هم در بحرانها کمتر آسیب می‌بیند. در بحران مالی سال 2008، کمیسیون مالی کنگره‌ی آمریکا از یکی از اقتصاددانان برجسته برای واکاوی دلایل بروز بحران دعوت کرد. ایشان در آنجا گفت که «در بانک‌داری ما روابط ظالمانه شکل گرفته و باید قوانین ضدربا وضع کنیم.» متاسفانه ما در ایران بانک‌داری اسلامی را به طور صوری اجرا کردیم. یعنی می‌‌خواستیم روال غربی را طی کنیم و در عین حال، اسم غیرشرعی روی آن نباشد.


آقای دکتر، مبانی تئوریک اقتصاد اسلامی چیست؛ اصولاً چه میگوید و چه تفاوتی با سایر مکاتب اقتصادی مثل لیبرالیسم و نهادگرایی دارد؟

جواب این سؤال مفصل است. من این نکته را عرض کنم که نهادگرایی بر خلاف لیبرالیسم یا سوسیالیسم یک مکتب یا ایدئولوژی اقتصادی ـ اجتماعی نیست. بلکه یک روش‌شناسی مطالعات اجتماعی است. پس نهادگرا میتواند لیبرال یا سوسیالیست باشد. یعنی اقتصاددان لیبرال میتواند از نهادگرایی استفاده کند و اقتصاددان چپ هم میتواند از روش‌های نهادگرایی استفاده کند. نهادگراهای جدید بیشتر لیبرال هستند و نهادگراهای قدیم بیشتر انتقادی بودند. نهادگرایی به معنای واقعی کلمه یک مکتب نیست؛ بلکه روششناسی است و در حوزه‌ی اسلامی هم میتوان از آن استفاده کرد.

اقتصاد اسلامی با لیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی مسلط بر سرمایهداری در 3 حوزه‌ی نگرشها، اهداف و نهادها تفاوت دارد. در حوزه‌ی نگرشها، اقتصاد اسلامی مبتنی بر ذکر و توجه همه جانبه به حضور خداست؛ در حالی که نظامهای دیگر، به ویژه نظام سرمایهداری و حتی سوسیالیسم، مبتنی بر غفلت از خدا هستند. در آیهی «و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا» تقابل غفلت و ذکر مطرح شده است. شما به خوبی می دانید که در اقتصاد اسلامی نمیگوییم این درآمد قانونی است یا غیر قانونی؛ بلکه قبل از آن، میپرسیم حرام است یا حلال. بنابراین، در اولیترین مسائل اقتصادی خدا حضور دارد.

نکته‌ی دیگر در حوزه‌ی نگرشی این است که اساس اقتصاد اسلامی مسئولیت انسان در برابر خدا، سایر انسانها و حتی در برابر طبیعت به عنوان امانت الهی است. در رساله‌ی حقوق امام سجاد علیه السلام، هر چیزی حقوقی دارد و باید رعایت شود؛ حتی حیوانی که سوار آن میشویم حقوقی دارد. معلم، شاگرد، پدر و مادر، همسایه و حتی اعضا و جوارح نیز حقوقی دارند. به این ترتیب، اگر شخص مسلمان ثروتمند هم شود، به خودش اجازه‌ی طغیان و اسراف را نخواهد داد. بلکه ثروت را امانتی می‌داند که در برابر آن مسئول است؛ به اندازه‌ی نیاز استفاده میکند و بقیه را هم در اختیار جامعه قرار میدهد.

تفاوت نگرشی بعدی توجه به مقام خلافت انسان در زمین است. در نظام سرمایهداری خودِ انسان مدار هستی است و در حدی که به بقیه ضرر نرساند مسئولیتی در برابر خدا و انسانهای دیگر ندارد. اما در نظام اسلامی انسان خلیفه‌ی خداست و به همین دلیل به خودش اجازه نمیدهد محیطزیست را تخریب کند، به سایر موجودات لطمه بزند و سایر انسانها را استثمار کند.

نکته‌ی بعد در نظام اسلامی مفهوم رزاقیت خداست. اگر بدانیم خدا رازق است، حرص و طمع (که در بسیاری از مواقع ریشه‌ی مفاسد متعدد است) معنای خود را از دست خواهد داد. اگر مردم بر پایه‌ی مفاهیم اسلامی تربیت شوند، بسیاری از مفاسد و رشوهخواریها از بین خواهد رفت. اگر افراد به رزق مقسوم خود قانع باشند، مسایل بسیار متفاوت خواهد شد.

مفهوم بعدی در نگرش اسلامی، بحث کرامت انسان است. در نظام سرمایهداری انسان تبدیل به کالا شده است. یعنی همان طور که درباره‌ی خرید ماشین آلات تولیدی یا تراکتور و کمباین حرف  میزنند، درباره‌ی نیروی کار نیز حرف میزنند. در این نظام انسان محکوم به سرنوشتی است که بازار کار برای او تعیین می کند به این معنا که اگر در بازار کار نتوانست کاری کند، مجبور است گرسنه بماند. در اقتصاد اسلامی اینطور نیست؛ بلکه انسان کرامت دارد و همه‌‌ی شئون اقتصاد باید در خدمت انسان و رفع نیازهای او باشد.

در حوزه‌ی اهداف، یکی از اهداف اقتصاد اسلامی خلق ثروت برای رفع نیازهای انسان است، نه برای انباشت سود. یکی از گرفتاریهای نظام سرمایهداری این است که هدف آن انباشت ثروت برای ثروت است؛ حتی اگر آن ثروت فایدهای جز رفع خواسته­های طبقه مترف نداشته باشد و باعث تخریب لایه‌ی اوزون، خشکی دریاچهها، گرم شدن زمین و آب شدن یخهای قطب شمال بشود. امروز غربیان واقعاً حاضر نیستند شتاب تولید را کم کنند تا کره‌ی زمین و بشر حفظ شود. در غرب هدف سود است؛ ولی در اینجا هدف رفع نیازهای حقیقی انسان است و تولید کالا تا حد رفع نیاز لازم است. اگر کالایی در حد نیاز تولید شد، مازاد آن نادرست است و منابع باید در جای دیگری استفاده شود.

هدف دیگر در اقتصاد اسلامی ایجاد عدالت است. یکی از اهداف رسالت انبیا نیز همین است و در قرآن به آن اشاره شده است. این عدالت دو وجه دارد. وجه اول بحث تأمین اجتماعی و این نکته است که هیچ کس نباید فقیر باشد. در روایات اسلامی آمده که «اگر سیر بخوابید و همسایه‌ی شما گرسنه بخوابد، مسلمان نیستید.» وجه دوم توازن اجتماعی است. یکی از گرفتاریهای امروز غرب نابرابری است. طبق آمار، امروزه در غرب سهم یکدهم درصد ثروتمند از کل درآمدها و ثروت‌ها واقعاً بهت‌آور است. در واقع، یکدهم درصد از جامعه صاحب سهم عمدهای از ثروت (حدود بیست تا سی درصد آن) است. این نابرابری شدید در اقتصاد اسلامی نامطلوب است و سازوکارهایی برای جلوگیری از آن وجود دارد. در واقع، برقراری توازن جزو اهداف اقتصاد اسلامی است.

مسئله‌ی بعد در حوزه‌ی نهادهاست. یکی از نهادهای مهم در هر اقتصاد نهاد مالکیت است که از نظر سرمایه- داری اساس آن بر مالکیت خصوصی است و حدی هم بر آن قائل نیستند. در اقتصاد سرمایه داری تمرکز مالکیت عیب نیست؛ به همین خاطر است که در تجربه سرمایه­داری می بینید که مالکیت ابزار تولید در دست عده­ای معدود متمرکز می­شود و عمده جامعه تبدیل به کارگر فاقد ابزار تولید می­شوند.  اما در اسلام اصل بر این است که مالکیت به طور متوازن توزیع شود و همه‌ی اقشار جامعه به ابزار تولید دسترسی داشته باشند. در نتیجه، توده‌ی جامعه تبدیل به کارگر نمی‌شود و مورد استثمار قرار نمی‌گیرد؛ ثبات درآمد- ایجاد شده و در جامعه نابرابریهای کمتری به چشم می‌خورد.

نهاد دوم در اقتصاد اسلامی نهاد مشارکت است. در غرب، روابط مالی مبتنی بر بانک‌داری ربوی است؛ اما در اسلام ربا حرام شده و در مقابل روابط مالی مشارکتی مانند مضاربه و مشارکت تشویق شده است. در بازار کار سرمایه­داری تعاملات کاری مبتنی بر اجاره نیروی کار است. یعنی شما کار میکنید و دستمزدی به شما می­دهند. اما در اسلام از اجیر شدن نهی شده و تلاش شده است در این حوزه هم روابط مشارکتی مانند مزارعه و مشاقات و مضاربه رواج پیدا کند. در روابط مشارکتی سهم فرد درصدی از سود آن فعالیت است. این امر باعث می‌‌شود توزیع درآمد برابری بیشتری داشته باشد.

به همین دلیل، ما معتقدیم اگر نظام اسلامی اجرا شود؛ فقر به وجود نخواهد آمد. در مقابل، بعضی از نظامهای اقتصادی مانند سرمایهداری الزاماً ایجادکننده‌ی نابرابری و فقر و تخریب محیطزیست هستند و با توجه به تجارت گسترده تاریخی هیچ کس نمی‌تواند در اصل این موضوع تردید کند.


قدمت مبانی تئوریک اقتصاد اسلامی چند سال است؟

قدمت مبانی اقتصاد اسلامی به قدمت اسلام و حتی به قدمت تاریخ انبیا و ادیان الهی در جوامع بشری است. البته تدوین اقتصاد اسلامی به گونهای که جوابگوی مسائل جامعه‌ی مدرن باشد، تقریباً شصت سال است که آغاز شده است. بعد از جنگ جهانی دوم که کشورهای مسلمان از مستعمره به کشورهای مستقل تبدیل شدند، متفکران مسلمان تصمیم گرفتند در الگوی توسعه به جای حرکت به سمت الگوهای سرمایهداری و سوسیالیسم الگوهای اسلامی را استخراج  و پیاده کنند. همین امر منجر به احیای مساله اقتصاد اسلامی در جوامع مسلمان شد.


برخی معتقدند حیات اقتصاد اسلامی با نوعی مظلومیت همراه بوده است. چرا این اتفاق افتاد؟ آیا دولتها باید بیشتر تلاش میکردند؟

مهجوریت اقتصاد اسلامی در حوزه‌ی عمل و نظر چند دلیل دارد. اول اعتقاد کمِ مسئولان میانی کشور به راهحل های برآمده از اقتصاد اسلامی است. متأسفانه ما راهکارهای بانک‌داری بدون ربا را عملی نکردیم و فقط ظاهر آن را مسلمانی کردیم؛ چون برخی از مسئولان اجرایی کشور اعتقادی به آن نداشتند.

از طرف دیگر چون اعتقاد به اقتصاد اسلامی در دولت و مجلس کم بوده، تقاضا هم برای پژوهش­های جدی در اقتصاد اسلامی وجود نداشته است. همان طور که می‌دانید، کالا زمانی تولید میشود که برای آن تقاضا باشد. فقدان یا کمبود تقاضا یکی از موانع مهم توسعه مطالعات در عرصه اقتصاد اسلامی بوده است.

از طرف دیگر، متخصص آگاه به مسائل اقتصادی و آشنا به اسلام در کشور به اندازه کافی تربیت نشده است. هر گاه مدیری پیدا شود که به این مسئله اعتقاد داشته باشد، در آن حوزه پیشرفت حاصل می­شود. مثلاً زمانی که آقای صالحآبادی وارد بورس شدند، چون به بحثهای اسلامی علاقه داشتند، شورای فقهی را راه‌اندازی کردند، تقاضا ایجاد شد و بورس تا حدی در این حوزهها پیشرفت کرد؛ مقالاتی نوشته شد و کتابهایی منتشر شد. این نشان میدهد که اگر مدیران اجرایی کشور معتقد باشند، اعتقادشان تبدیل به تقاضا، تزریق بودجه و تربیت متخصص میشود و راهحل ایجاد میکند. اگر کسانی با این نگاه در پست‌های دیگر بودند، می‌توانستند کارهای عظیم دیگری بکنند. مثلاً چرا سازمان برنامه و بودجه، وزارت بازرگانی، وزارت نفت، وزرات اقتصاد و گمرک به دنبال راهحلهای اسلامی نبودند؟


چون به آن اعتقاد نداشتند.

اعتقاد نداشتند که اسلام برای این مشکلات راهحل‌هایی در اختیار دارد. اسلام حتی در بعضی از حوزهها حرف تدوین‌شده دارد، مانند رفاه، کار و تأمین اجتماعی. از زمانی که وزرات رفاه وجود داشت تا امروز (که ادغام شد)، دولت قبلی و فعلی کدام سفارش‌ها را به مراکز مطالعات اسلامی دادند و خواستار راهحل‌های اسلامی شدند؟


به نظر شما، آیا تولید علمی در اقتصاد اسلامی صورت گرفته است؟

بله، اما کافی نیست. یکی از دلایل آن این است که تقاضا وجود نداشته است. رابطه‌ی صنعت و دانشگاه به همین معناست. یعنی مسئولان حوزه‌ی تصمیمگیری و اجرا باید سؤالات خود را مطرح کنند و حوزه و دانشگاه به آن‌ها پاسخ بدهند؛ ولی متأسفانه این اتفاق نیفتاد. باید به دانشگاه امام صادق علیه السلام یا پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در قم بگویند که در حوزه‌ی مالیاتی، رفاهی و یارانهها مشکلاتی وجود دارد و میخواهیم از منظر اسلامی درباره‌ی آن تصمیم بگیریم و تا شش ماه بعد به نتیجه برسیم. در این صورت، حتی اگر در آن شش ماه نتیجه‌ای حاصل نشود، ذهن ها درگیر میشود و دست‌کم در شش سال آینده به جوابهایی دست خواهیم یافت.


عده‌ی بسیاری تصور می‌کنند اقتصاد اسلامی همان بانک‌داری اسلامی است. چرا؟

راه حل هایی که اسلام در اختیار ما می‌گذارد، منحصر به بانک‌داری نیست؛ بلکه در حوزه‌های رفاه، نابرابری زنان، اقتصاد توسعه، تجارت، بیکاری، یارانهها و مالیات نیز حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. بانک‌داری اسلامی به چند دلیل مورد توجه واقع شد. اول اینکه روابط مالی در همه‌ی جوامع مهم و پررنگ است. دوم اینکه حرمت ربا در اسلام بسیار جدی است و نظامات مالی غرب مثل بانکها و بورسها دچار روابط ربوی هستند. در نتیجه، مسلمانان در برابر این مشکل قرار گرفتند که از طرفی روابط مالی مهم است و از طرف دیگر، روابط ربوی مورد تأیید اسلام نیست. بنابراین، به سمت بانک‌داری بدون ربا رفتند. دلیل سوم اینکه برقراری بانک‌داری بدون ربا نیازی به کمک دولت ندارد و به همین دلیل، در بسیاری از کشورهای اسلامی که دولتها چندان ملتزم به اسلام نیستند، بانک اسلامی در کنار بانکهای ربوی وجود دارد. حتی در کشورهای غربی که اقلیتهای اسلامی دارند مثل انگلستان، بانک‌داری اسلامی رواج پیدا کرده است. دلیل دیگر اینکه به خاطر ویژگیهای خاص این حوزه، متخصصان و پژوهشگرانی که وارد آن شدند، مورد حمایت مالی خوب قرار گرفتند. در نتیجه، از نظر مالی هم تقاضا برای آن وجود داشت و رشد کرد. مسئله‌ی دیگر اینکه بانک‌داری اسلامی جزو سادهترین راهحلهای اقتصاد اسلامی بود. در عین حال، حتی در این حوزه هم هنوز جای کار زیادی وجود دارد.


بعضی از کارشناسان حامی اقتصاد اسلامی مثل آقایان موسایی و عزتی گفته‌اند که در دانشگاههای کشور چندان اعتقادی به سیاستگذاری در حوزهی اقتصاد اسلامی نیست. به نظر شما، دلیل این امر چیست؟

متاسفانه کسانی که در مقام سیاستگذاری توسعه علم اقتصاد در کشور بوده اند، شناخت بسیار سطحی و اندکی از هر دو حوزه‌ی اسلام و علم اقتصاد داشته­اند؛ در حالی که با نگاه ریشهای و تاریخی به مسئله درمی‌یابیم که علم اقتصاد در واقع یک ایدئولوژی است و به سادگی نمیتوان آن را پذیرفت. پذیرفتن راه‌حلهای غربی تبعات زیادی دارد و ما باید بکوشیم به راه حل­های بومی برسیم. البته بخشی از مشکل هم مربوط به کم‌کاریهای متصدیان و متولیان اقتصاد اسلامی است. این نکته تمام حوزه‌های تحقیق، آموزش و ترویج را شامل می‌شود.


چرا در حوزه‌ی اقتصاد اسلامی به نحو مطلوبی در کشور جریانسازی نشده است؟ این پروژه باید از کجا شروع می‌شد و در چه بخش‌هایی با آن مخالفت شده است؟

بعضی از سیاستگذاران کشور و دانشگاهیان تصور میکنند که راهحل های اقتصاد متعارف کافی است و باعث پیشرفت کشور میشود. اگر چنین اعتقاداتی در میان مسئولان وجود داشته باشد، تقاضا برای راه حل­های برآمده از اسلام شکل نمیگیرد. البته فقط تقاضای مالی منظور نیست. به عنوان مثال، امروزه بسیاری از علما به صورت رایگان به سؤالات شرعی مردم جواب میدهند. یعنی چون تقاضا وجود دارد، آن‌ها پاسخ‌گویی را وظیفه‌ی خود میدانند.

نکته‌ی بعد اینکه ساخته شدن اقتصاد اسلامی به عنوان یک دانش جدید کار زمانبری است و ساده نیست. دسته‌ای از مشکلات ما روشن است؛ اما اینکه اهداف و نهادها چگونه باید متناسب با شرایط زمانی و مکانی امروز پیاده شوند، نیاز به مطالعات بیشتر و عمیقتر دارد.

مثلاً اینکه چگونه روابط مالی مورد تأیید اسلام را با پیچیدگیهایی جامعه‌ی امروز اجرا کنیم، نیازمند مطالعات وسیع و عمیق است. سؤال اینجاست که چرا جریانسازی اتفاق نیفتاد؟ شاید متولیان اجرای اقتصاد اسلامی اهتمام کافی نکردند. شاید مراکز علمی داعیهدار مانند حوزه و دانشگاه باید بیشتر دست به ترویج و تبلیغ می‌زدند. مجموع این عوامل باعث شد تا از جریانسازی اقتصاد اسلامی حمایت جدی نشود. در نتیجه، آنچه باید اتفاق میافتاد، اتفاق نیفتاد.


شاید خلأ آموزش باعث شده که اقتصاد اسلامی وارد حوزه‌ی سیاستگذاری نشود. نظر شما چیست؟

آموزش زمانی وجود دارد که دانشی شکل گرفته باشد. شکل گیری دانش نتیجه انجام پژوهش­های طولانی و پردامنه است. پژوهش هم زمانی شکل میگیرد که تقاضایی برای آن باشد. در واقع، این حلقه‌ی مفقوده زنجیره اقتصاد اسلامی است. مثلاً در اقتصاد دانش‌بنیان، از لحظه‌ای که یک ایده متولد می‌شود تا زمانی که تبدیل به محصول تجاری شود، یک زنجیره شکل می‌گیرد. به همین ترتیب، اگر بخواهیم اقتصاد اسلامی شکل بگیرد، در درجه‌ی اول باید آن زنجیره شکل بگیرد که عبارت است از کسی که تقاضایی میکند، بودجهای که می‌آید، محققی که تحقیق انجام میدهد، کسی که کار ترویجی میکند و در نهایت، شخصی که مسئول کار آموزشی است.


آیا نیازی به تأسیس دانشگاه اقتصاد اسلامی وجود دارد؟

اگر نهادهای موجود کارشان را به خوبی انجام بدهند، نیازی به این کار نیست. منظور از نهادهای موجود، گروه‌های درگیر، اعم از عرضه‌کنندگان و تقاضاکنندگان هستند. اگر چنین دانشگاهی را تأسیس کنیم اما تقاضا وجود نداشته باشد و مسئولان اجرایی کشور عزم خود را برای استفاده از راه حل های اسلامی جزم نکنند، آن دانشگاه هم محصولی نخواهد داشت.


عدهای از کارشناسان معتقدند که علت شکست اقتصاد اسلامی در ایران، ناسازگاری درونی مباحث اقتصاد اسلامی است.

اصطلاح ناسازگاری درونی چندان واضح نیست و به نظر، نوعی کلیگویی می‌رسد. اگر در اقتصاد اسلامی تناقض وجود دارد، مدعیان باید آن را نشان دهند. من فکر میکنم اساساً از آنجا که اهتمامی نبوده و کاری انجام نشده، این فضا شکل گرفته است.


عده‌ای دیگر فقدان کارکرد بیرونی را معضل اقتصاد اسلامی می‌دانند.

اگر منظور آن‌ها این است که راهحل مسائل از منظر اقتصاد اسلامی تدوین نشده، درست است؛ چون تقاضایی در کار نبوده است. اما باید به آنچه میدانیم عمل کنیم. مثلاً بررسی کنیم که کجا اقتصاد اسلامی را اجرا کردیم و به این نتیجه رسیدیم که جواب نمیدهد. آیا بانک‌داری بدون ربا را به صورت کامل اجرا کردیم؟ اگر آن را اجرا کرده بودیم و جواب نداده بود، آنگاه می‌توانستیم ادعا کنیم که جواب نمیدهد. مشکل ما این است که به راهحلهای اسلامی اعتماد نکردیم. مقام معظم رهبری همواره بر اعتماد به توانمندیهای داخلی تأکید کرده اند. این توانمندی صرفاً فیزیکی نیست؛ بلکه باید به توان نرمافزاری و فکری و تمدنی خودمان تکیه کنیم که متأسفانه این کار را نکردیم.


لطفاً کمی درباره‌ی نظام آموزشی و درسهای اقتصاد اسلامی توضیح دهید.

برنامهای که در حال حاضر در بسیاری از دانشگاهها اجرا میشود، در ابتدای انقلاب طراحی شده است. در آن زمان، کتابهای اقتصاد اسلامی بسیار محدود و عمدتاً تکرار محتوای آثار شهید صدر بود. شاید در آن زمان این ظرفیت وجود نداشت تا 25 واحد درسی درباره‌ی اقتصاد اسلامی تدریس شود؛ ولی امروز می توانیم متأثر از مطالعات فراونی که در ایران و خارج در حوزههای مختلف انجام شده، تحول ایجاد کنیم.

در نظام آموزش قبلی درسی درباره‌ی اقتصاد اسلامی وجود نداشت؛ در حالی که همین حالا میتوانیم در این خصوص 25 واحد درس تخصصی با کیفیت ارائه دهیم. البته خوشبختانه رشته‌ی بانک‌داری اسلامی و اقتصاد اسلامی در مقطع فوق لیسانس در بعضی از دانشگاهها، مثل دانشگاه تهران یا دانشگاه علوم اقتصادی تدریس می­شود. یعنی نسبت به 30 سال پیش، حجم تولیدات ما بسیار وسیعتر شده و دانش بیشتری داریم. متناسب با این پیشرفت، باید واحدهای اقتصاد اسلامی از نظر کمی و کیفی ارتقاء یابد و در این راه، نیاز به ابزار آموزشی، استاد توانمند و کتاب استاندارد داریم.

نکته‌ی دیگر اینکه ما در بعضی از حوزههای اقتصاد اسلامی که میتوانست برای کشور درآمدزا باشد (مثل بانک‌داری اسلامی) عقب افتادیم. کشورهایی که 20 سال بعد از ما شروع کردند (مثل مالزی)، امروز در حال آموزش بین المللی بانک‌داری اسلامی هستند. حتی انگلستان که کشور غیراسلامی است، می کوشد به هاب (محور) بانکداری اسلامی در دنیا تبدیل شود. متأسفانه ما مشغول روزمرگی شدیم؛ به اقتصاد اسلامی اهتمام چندانی نورزیدیم و با بقیه ارتباط برقرار نکردیم. به همین دلیل، اگر امروز در دنیا بگویند که در ایران بانک‌داری اسلامی اجرا می‌شود، بسیاری از متخصصان بانک‌داری تعجب میکنند.

 

۰۳ بهمن ۹۳ ، ۲۳:۴۶ ۰ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰

توجه مهم درباره فایل های درسی

به اطلاع مراجعه کنندگان محترم به ویژه دانشجویان عزیز می رساند مطالب مربوط به دروس دانشگاه - از جمله اسلایدهای و یاداشت های درسی - در بخش دروس در همین سایت قابل دسترسی است.


۰۱ خرداد ۹۳ ، ۱۰:۱۷ ۱ نظر موافقین ۰ مخالفین ۰