متن مصاحبه با خردنامه همشهری - پاییز 1393، شماره 131، صص 67-62.
آیا میتوان اقتصاد اسلامی را یک رویکرد اقتصادی جداگانه تعبیر کرد؟
در پاسخ به این سؤال مقدمهای را عرض میکنم تا نگاه بنده به اقتصاد اسلامی تا حدودی روشن شود. سؤال اصلی این است که اقتصاد چیست. به تعبیر ما، دانش اقتصاد یک حوزهی معرفتی است که امروزه پارادایمهای مختلفی در آن حضور دارند و فعالیت میکنند.
پاردایم اول لیبرالیسم کلاسیک است که اقتصاددانان از آن با نام اقتصاد کلاسیک یاد میکنند. اقتصاددانانی مثل اسمیت، ریکاردو، مالتوس و در متأخرین هم افرادی مثل لوکاس، فریدمن، سارجنت و حتی هایک در این پارادایم قرار میگیرند. این گروه طرفدار دولت حداقلی و مروج آزادی بازار هستند. پارادایم دوم لیبرالیسم مدرن است که بیشتر در آثار اقتصاددانان نئوکلاسیک و افرادی مانند کینز دیده میشود. این پارادایم با اینکه طرفدار فردگرایی است اما بسیار فراتر از آنچه لیبرالهای کلاسیک به آن اعتقاد داشتند به دخالت دولت در اقتصاد توصیه میکند و سیاستهای بازتوزیعی را به دلایلی میپذیرد. پارادایم بعدی (که شاید امروزه کمتر مورد توجه باشد؛ ولی در گذشته بسیار مورد توجه بود) سوسیالیسم -مارکسیسم است.
به نظر ما، هر یک از این پارادایمها حکمت عملی و نظری خاص خود را دارند. حکمت عملی یعنی تصویر اقتصاد آنچنان که باید باشد. حکمت نظری یعنی فهم، تبیین و تفسیر اقتصاد آنچنان که هست. به عبارتی، هر یک از این پارادایمها دربارهی هستی اقتصاد و باید و نباید آن بحث میکنند.
حال باید دانست اقتصاد اسلامی چیست. اگر تعریف فوق را از اقتصاد بپذیریم، اقتصاد اسلامی در حال تبدیل شدن به یک پارادایم معرفتی جدید است که حکمت عملی و نظری مخصوص خود را دارد. یعنی تصویری از آنچه باید در اقتصاد محقق شود در اختیار دارد و برای نیل به آن، تدبیر یا ایدئولوژی ویژهای نیز دارد. به عنوان مثال، در حوزهی توزیع درآمد، توزیع مالکیت و تعریف وضعیت مطلوب و نامطلوب حرفهای زیادی برای گفتن دارد.
بعضی از معاصران اقتصاد اسلامی را یک مکتب میدانستند که ما به آن حکمت عملی یا ایدئولوژی اسلامی میگوییم و از طریق قرآن و سنت فهم و استنباط میشود. عدهای معتقدند که اقتصاد اسلامی همین است. یعنی علم نیست و حکمت نظری ندارد؛ بلکه فقط واجد حکمت عملی است.
چه کسانی؟
مثلاً شهید صدر. البته ایشان عبارت حکمت عملی را به کار نمیبردند؛ بلکه میگفتند اقتصاد اسلامی علم نیست و برای تبدیل شدن به علم، نیاز است که احکام اسلامی در جامعه برقرار شود. ما معتقدیم اقتصاد اسلامی فقط حکمت عملی و مکتب نیست؛ بلکه در عرصه حکمت نظری و تبیین واقعیتهای اقتصادی (حتی در جوامع غیر مسلمان) هم حرفهایی برای گفتن دارد.
در حکمت نظری اقتصاد اسلامی دو حوزه وجود دارد که در یکی از آنها غربیها هرگز نمیتوانند به آن وارد شوند. این حوزه گزارههای مربوط به عالم غیب است. مثلاً ما در اقتصاد اسلامی اعتقاد داریم که درآمد ربوی بیبرکت است و جامعهی رباخوار رو به هلاکت میرود. معتقدیم اگر انسان تقوا داشته باشد، خدا به زندگی او برکت میدهد. این مسائل در زمرهی هست و نیست هاست، نه باید و نبایدها. غربیها هیچ وقت نمیتوانند این هست و نیست را کشف کنند؛ چون از جنس ایمان به غیب است. این مسائل در اقتصاد اسلامی وجود دارد و میتواند دستکم در سیاستگذاریهای تربیتی و زندگی شخصی افراد مؤثر باشد.
حوزهی دوم گزارههای مربوط به عالم شهود است؛ یعنی واقعیاتی که قابل درک و لمس با حواس ظاهری است. این قلمرو وجه اشتراک ما با غربیها محسوب میشود. وجه تفاوت ما نیز در این است که ما در اقتصاد اسلامی معتقدیم که انسان مسلمان از طریق تجربه و عقل دینی میتواند فهم متفاوتی از واقعیت داشته باشد.
البته در همین جا وجوه اشتراکی هم به ویژه در حوزههای فنی و حسابداری اقتصاد وجود دارد. مثلاً در نظریهی تولید که بیشتر حالت فنی دارد، تشخیص میدهیم که نقطهی سربهسر در تولید یک کارخانه کجاست. این حوزه فنی و حسابداری است و با متفکران غربی تفاوتی در تعیین آن نداریم؛ اما در تبیینهایی که بیشتر جنبهی ارزشی دارد، آنچه یک متفکر مسلمان به آن میرسد، با متفکر غربی متفاوت است.
بنابراین، تفسیر ما این است که اقتصاد اسلامی یک پارادیم معرفتی در حال ظهور است. این پارادایم واجد حکمت عملی و نظری است و در حوزهی علمی هم میتواند حرفهایی داشته باشد؛ هر چند تا امروز آنچنان که باید و شاید تدوین نشده است.
آیا جامعهی علمی در سالهای گذشته توانسته اقتصاد اسلامی را به عنوان یک علم مدون کند؟
تدوین علم کار چند نفر در چند سال نیست. آنچه امروزه به عنوان علم اقتصاد در غرب میشناسیم، حاصل 250 سال کار ممتد و جدی افراد متعدد است. در حال حاضر، در آمریکا بیش از صد دپارتمان اقتصاد وجود دارد که در هر یک، حداقل ده تا بیست استاد مشغول فعالیت است. به این رقم کشورهای کانادا، انگستان، فرانسه، استرالیا، هلند و غیره را نیز اضافه کنید.
در مقابل، در کشوری مثل کشور ما که داعیه دار اقتصاد اسلامی هم هست فقط تعداد انگشت شماری از دانشکده های اقتصاد در عرصه اقتصاد اسلامی فعال هستند. در این صورت، نباید توقع داشته باشیم با این افراد اندک، به پای غرب برسیم. در اقتصاد متعارف صدها مجلهی تخصصی وجود دارد؛ اما در اقتصاد اسلامی در کشور ما سه تا چهار مجله تخصصی به چشم میخورد. نکتهی دیگر اینکه این کار به یک جامعهی علمی پرتلاش و فعالیت علمی طولانی نیاز دارد و ما در این حوزه کمبود داریم. با این حال، نسبت به زمان تالیف کتاب اقتصادنا به قلم شهید صدر (در دهه 1960) کتاب ها و مقالات خوبی تألیف شده؛ گرچه کافی نیست.
برخی از کارشناسان مثل آقای پژویان گفتهاند که قائل به اقتصاد اسلامی نیستند. پاسخ شما به این دسته از منتقدان چیست؟
همهی کسانی که اقتصاد اسلامی را قبول ندارند برای گفتههای خود باید استدلال دقیقی ارائه کنند که برای جامعهی علمی قابل قبول باشد. باید استدلال کنند که چرا اقتصاد اسلامی علمی نیست. ممکن است کسی بگوید که اقتصاددانان مسلمان برای حل مسائل روز در بعضی از حوزهها هنوز راهحل ملموسی ارائه نکرده اند. ما هم این سخن و کمکاریها را میپذیریم؛ ولی آن را به اسلام نسبت نمیدهیم. شاید هنوز تلاش و اجتهاد کافی در این راه انجام نشده باشد.
شاید دلیل منتقدان این است که اقتصاد اسلامی کارایی لازم را نداشته است.
ما کجا از اقتصاد اسلامی راهحل گرفتیم و استفاده کردیم و به این نتیجه رسیدیم که اقتصاد اسلامی کارآیی نداشته است؟ باید دلایل این ادعا را برشمرد.
مصداق آن بانکداری اسلامی ماست.
مگر ما بانکداری اسلامی را به درستی و به تمامه اجرا کردیم؟ وقتی قانون بانکداری بدون ربا در سال 62 تصویب شد کم و کاستیهایی داشت و قرار بود در برههی اجرا و سپس بازنگری شود. متأسفانه این اتفاق نیفتاد و همان قانون نیز به درستی اجرا نشد. نظام بانکداری ما هنوز همان ذهنیت بانکداری غرب را در قالب اسلامی و عقود شرعی اجرا میکند.
دلیل آن چیست؟
دلیلش این است که نخواسته ایم چنین کاری را انجام دهیم. چرا عدهی دیگری در برخی کشورهای اسلامی و حتی کشورهای غربی این کار را انجام دادند و موفق شدند؟ بانکداری اسلامی حدود 30 سال است که در دنیا اجرا میشود. مطالعات نشان میدهد که در کوران بحران اقتصادی، بانکداری اسلامی با ثباتتر و کاراتر از بانکداری ربوی بوده است.
دلیل این امر نوع معاملات در بانکداری اسلامی است؛ چون در عقود مشارکتی، ریسک در بین فعالان مختلف تقسیم میشود؛ در نتیجه، هم بحران کمتر ایجاد میشود و هم در بحرانها کمتر آسیب میبیند. در بحران مالی سال 2008، کمیسیون مالی کنگرهی آمریکا از یکی از اقتصاددانان برجسته برای واکاوی دلایل بروز بحران دعوت کرد. ایشان در آنجا گفت که «در بانکداری ما روابط ظالمانه شکل گرفته و باید قوانین ضدربا وضع کنیم.» متاسفانه ما در ایران بانکداری اسلامی را به طور صوری اجرا کردیم. یعنی میخواستیم روال غربی را طی کنیم و در عین حال، اسم غیرشرعی روی آن نباشد.
آقای دکتر، مبانی تئوریک اقتصاد اسلامی چیست؛ اصولاً چه میگوید و چه تفاوتی با سایر مکاتب اقتصادی مثل لیبرالیسم و نهادگرایی دارد؟
جواب این سؤال مفصل است. من این نکته را عرض کنم که نهادگرایی بر خلاف لیبرالیسم یا سوسیالیسم یک مکتب یا ایدئولوژی اقتصادی ـ اجتماعی نیست. بلکه یک روششناسی مطالعات اجتماعی است. پس نهادگرا میتواند لیبرال یا سوسیالیست باشد. یعنی اقتصاددان لیبرال میتواند از نهادگرایی استفاده کند و اقتصاددان چپ هم میتواند از روشهای نهادگرایی استفاده کند. نهادگراهای جدید بیشتر لیبرال هستند و نهادگراهای قدیم بیشتر انتقادی بودند. نهادگرایی به معنای واقعی کلمه یک مکتب نیست؛ بلکه روششناسی است و در حوزهی اسلامی هم میتوان از آن استفاده کرد.
اقتصاد اسلامی با لیبرالیسم به عنوان ایدئولوژی مسلط بر سرمایهداری در 3 حوزهی نگرشها، اهداف و نهادها تفاوت دارد. در حوزهی نگرشها، اقتصاد اسلامی مبتنی بر ذکر و توجه همه جانبه به حضور خداست؛ در حالی که نظامهای دیگر، به ویژه نظام سرمایهداری و حتی سوسیالیسم، مبتنی بر غفلت از خدا هستند. در آیهی «و لا تطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا» تقابل غفلت و ذکر مطرح شده است. شما به خوبی می دانید که در اقتصاد اسلامی نمیگوییم این درآمد قانونی است یا غیر قانونی؛ بلکه قبل از آن، میپرسیم حرام است یا حلال. بنابراین، در اولیترین مسائل اقتصادی خدا حضور دارد.
نکتهی دیگر در حوزهی نگرشی این است که اساس اقتصاد اسلامی مسئولیت انسان در برابر خدا، سایر انسانها و حتی در برابر طبیعت به عنوان امانت الهی است. در رسالهی حقوق امام سجاد علیه السلام، هر چیزی حقوقی دارد و باید رعایت شود؛ حتی حیوانی که سوار آن میشویم حقوقی دارد. معلم، شاگرد، پدر و مادر، همسایه و حتی اعضا و جوارح نیز حقوقی دارند. به این ترتیب، اگر شخص مسلمان ثروتمند هم شود، به خودش اجازهی طغیان و اسراف را نخواهد داد. بلکه ثروت را امانتی میداند که در برابر آن مسئول است؛ به اندازهی نیاز استفاده میکند و بقیه را هم در اختیار جامعه قرار میدهد.
تفاوت نگرشی بعدی توجه به مقام خلافت انسان در زمین است. در نظام سرمایهداری خودِ انسان مدار هستی است و در حدی که به بقیه ضرر نرساند مسئولیتی در برابر خدا و انسانهای دیگر ندارد. اما در نظام اسلامی انسان خلیفهی خداست و به همین دلیل به خودش اجازه نمیدهد محیطزیست را تخریب کند، به سایر موجودات لطمه بزند و سایر انسانها را استثمار کند.
نکتهی بعد در نظام اسلامی مفهوم رزاقیت خداست. اگر بدانیم خدا رازق است، حرص و طمع (که در بسیاری از مواقع ریشهی مفاسد متعدد است) معنای خود را از دست خواهد داد. اگر مردم بر پایهی مفاهیم اسلامی تربیت شوند، بسیاری از مفاسد و رشوهخواریها از بین خواهد رفت. اگر افراد به رزق مقسوم خود قانع باشند، مسایل بسیار متفاوت خواهد شد.
مفهوم بعدی در نگرش اسلامی، بحث کرامت انسان است. در نظام سرمایهداری انسان تبدیل به کالا شده است. یعنی همان طور که دربارهی خرید ماشین آلات تولیدی یا تراکتور و کمباین حرف میزنند، دربارهی نیروی کار نیز حرف میزنند. در این نظام انسان محکوم به سرنوشتی است که بازار کار برای او تعیین می کند به این معنا که اگر در بازار کار نتوانست کاری کند، مجبور است گرسنه بماند. در اقتصاد اسلامی اینطور نیست؛ بلکه انسان کرامت دارد و همهی شئون اقتصاد باید در خدمت انسان و رفع نیازهای او باشد.
در حوزهی اهداف، یکی از اهداف اقتصاد اسلامی خلق ثروت برای رفع نیازهای انسان است، نه برای انباشت سود. یکی از گرفتاریهای نظام سرمایهداری این است که هدف آن انباشت ثروت برای ثروت است؛ حتی اگر آن ثروت فایدهای جز رفع خواستههای طبقه مترف نداشته باشد و باعث تخریب لایهی اوزون، خشکی دریاچهها، گرم شدن زمین و آب شدن یخهای قطب شمال بشود. امروز غربیان واقعاً حاضر نیستند شتاب تولید را کم کنند تا کرهی زمین و بشر حفظ شود. در غرب هدف سود است؛ ولی در اینجا هدف رفع نیازهای حقیقی انسان است و تولید کالا تا حد رفع نیاز لازم است. اگر کالایی در حد نیاز تولید شد، مازاد آن نادرست است و منابع باید در جای دیگری استفاده شود.
هدف دیگر در اقتصاد اسلامی ایجاد عدالت است. یکی از اهداف رسالت انبیا نیز همین است و در قرآن به آن اشاره شده است. این عدالت دو وجه دارد. وجه اول بحث تأمین اجتماعی و این نکته است که هیچ کس نباید فقیر باشد. در روایات اسلامی آمده که «اگر سیر بخوابید و همسایهی شما گرسنه بخوابد، مسلمان نیستید.» وجه دوم توازن اجتماعی است. یکی از گرفتاریهای امروز غرب نابرابری است. طبق آمار، امروزه در غرب سهم یکدهم درصد ثروتمند از کل درآمدها و ثروتها واقعاً بهتآور است. در واقع، یکدهم درصد از جامعه صاحب سهم عمدهای از ثروت (حدود بیست تا سی درصد آن) است. این نابرابری شدید در اقتصاد اسلامی نامطلوب است و سازوکارهایی برای جلوگیری از آن وجود دارد. در واقع، برقراری توازن جزو اهداف اقتصاد اسلامی است.
مسئلهی بعد در حوزهی نهادهاست. یکی از نهادهای مهم در هر اقتصاد نهاد مالکیت است که از نظر سرمایه- داری اساس آن بر مالکیت خصوصی است و حدی هم بر آن قائل نیستند. در اقتصاد سرمایه داری تمرکز مالکیت عیب نیست؛ به همین خاطر است که در تجربه سرمایهداری می بینید که مالکیت ابزار تولید در دست عدهای معدود متمرکز میشود و عمده جامعه تبدیل به کارگر فاقد ابزار تولید میشوند. اما در اسلام اصل بر این است که مالکیت به طور متوازن توزیع شود و همهی اقشار جامعه به ابزار تولید دسترسی داشته باشند. در نتیجه، تودهی جامعه تبدیل به کارگر نمیشود و مورد استثمار قرار نمیگیرد؛ ثبات درآمد- ایجاد شده و در جامعه نابرابریهای کمتری به چشم میخورد.
نهاد دوم در اقتصاد اسلامی نهاد مشارکت است. در غرب، روابط مالی مبتنی بر بانکداری ربوی است؛ اما در اسلام ربا حرام شده و در مقابل روابط مالی مشارکتی مانند مضاربه و مشارکت تشویق شده است. در بازار کار سرمایهداری تعاملات کاری مبتنی بر اجاره نیروی کار است. یعنی شما کار میکنید و دستمزدی به شما میدهند. اما در اسلام از اجیر شدن نهی شده و تلاش شده است در این حوزه هم روابط مشارکتی مانند مزارعه و مشاقات و مضاربه رواج پیدا کند. در روابط مشارکتی سهم فرد درصدی از سود آن فعالیت است. این امر باعث میشود توزیع درآمد برابری بیشتری داشته باشد.
به همین دلیل، ما معتقدیم اگر نظام اسلامی اجرا شود؛ فقر به وجود نخواهد آمد. در مقابل، بعضی از نظامهای اقتصادی مانند سرمایهداری الزاماً ایجادکنندهی نابرابری و فقر و تخریب محیطزیست هستند و با توجه به تجارت گسترده تاریخی هیچ کس نمیتواند در اصل این موضوع تردید کند.
قدمت مبانی تئوریک اقتصاد اسلامی چند سال است؟
قدمت مبانی اقتصاد اسلامی به قدمت اسلام و حتی به قدمت تاریخ انبیا و ادیان الهی در جوامع بشری است. البته تدوین اقتصاد اسلامی به گونهای که جوابگوی مسائل جامعهی مدرن باشد، تقریباً شصت سال است که آغاز شده است. بعد از جنگ جهانی دوم که کشورهای مسلمان از مستعمره به کشورهای مستقل تبدیل شدند، متفکران مسلمان تصمیم گرفتند در الگوی توسعه به جای حرکت به سمت الگوهای سرمایهداری و سوسیالیسم الگوهای اسلامی را استخراج و پیاده کنند. همین امر منجر به احیای مساله اقتصاد اسلامی در جوامع مسلمان شد.
برخی معتقدند حیات اقتصاد اسلامی با نوعی مظلومیت همراه بوده است. چرا این اتفاق افتاد؟ آیا دولتها باید بیشتر تلاش میکردند؟
مهجوریت اقتصاد اسلامی در حوزهی عمل و نظر چند دلیل دارد. اول اعتقاد کمِ مسئولان میانی کشور به راهحل های برآمده از اقتصاد اسلامی است. متأسفانه ما راهکارهای بانکداری بدون ربا را عملی نکردیم و فقط ظاهر آن را مسلمانی کردیم؛ چون برخی از مسئولان اجرایی کشور اعتقادی به آن نداشتند.
از طرف دیگر چون اعتقاد به اقتصاد اسلامی در دولت و مجلس کم بوده، تقاضا هم برای پژوهشهای جدی در اقتصاد اسلامی وجود نداشته است. همان طور که میدانید، کالا زمانی تولید میشود که برای آن تقاضا باشد. فقدان یا کمبود تقاضا یکی از موانع مهم توسعه مطالعات در عرصه اقتصاد اسلامی بوده است.
از طرف دیگر، متخصص آگاه به مسائل اقتصادی و آشنا به اسلام در کشور به اندازه کافی تربیت نشده است. هر گاه مدیری پیدا شود که به این مسئله اعتقاد داشته باشد، در آن حوزه پیشرفت حاصل میشود. مثلاً زمانی که آقای صالحآبادی وارد بورس شدند، چون به بحثهای اسلامی علاقه داشتند، شورای فقهی را راهاندازی کردند، تقاضا ایجاد شد و بورس تا حدی در این حوزهها پیشرفت کرد؛ مقالاتی نوشته شد و کتابهایی منتشر شد. این نشان میدهد که اگر مدیران اجرایی کشور معتقد باشند، اعتقادشان تبدیل به تقاضا، تزریق بودجه و تربیت متخصص میشود و راهحل ایجاد میکند. اگر کسانی با این نگاه در پستهای دیگر بودند، میتوانستند کارهای عظیم دیگری بکنند. مثلاً چرا سازمان برنامه و بودجه، وزارت بازرگانی، وزارت نفت، وزرات اقتصاد و گمرک به دنبال راهحلهای اسلامی نبودند؟
چون به آن اعتقاد نداشتند.
اعتقاد نداشتند که اسلام برای این مشکلات راهحلهایی در اختیار دارد. اسلام حتی در بعضی از حوزهها حرف تدوینشده دارد، مانند رفاه، کار و تأمین اجتماعی. از زمانی که وزرات رفاه وجود داشت تا امروز (که ادغام شد)، دولت قبلی و فعلی کدام سفارشها را به مراکز مطالعات اسلامی دادند و خواستار راهحلهای اسلامی شدند؟
به نظر شما، آیا تولید علمی در اقتصاد اسلامی صورت گرفته است؟
بله، اما کافی نیست. یکی از دلایل آن این است که تقاضا وجود نداشته است. رابطهی صنعت و دانشگاه به همین معناست. یعنی مسئولان حوزهی تصمیمگیری و اجرا باید سؤالات خود را مطرح کنند و حوزه و دانشگاه به آنها پاسخ بدهند؛ ولی متأسفانه این اتفاق نیفتاد. باید به دانشگاه امام صادق علیه السلام یا پژوهشگاه حوزه و دانشگاه در قم بگویند که در حوزهی مالیاتی، رفاهی و یارانهها مشکلاتی وجود دارد و میخواهیم از منظر اسلامی دربارهی آن تصمیم بگیریم و تا شش ماه بعد به نتیجه برسیم. در این صورت، حتی اگر در آن شش ماه نتیجهای حاصل نشود، ذهن ها درگیر میشود و دستکم در شش سال آینده به جوابهایی دست خواهیم یافت.
عدهی بسیاری تصور میکنند اقتصاد اسلامی همان بانکداری اسلامی است. چرا؟
راه حل هایی که اسلام در اختیار ما میگذارد، منحصر به بانکداری نیست؛ بلکه در حوزههای رفاه، نابرابری زنان، اقتصاد توسعه، تجارت، بیکاری، یارانهها و مالیات نیز حرفهای زیادی برای گفتن دارد. بانکداری اسلامی به چند دلیل مورد توجه واقع شد. اول اینکه روابط مالی در همهی جوامع مهم و پررنگ است. دوم اینکه حرمت ربا در اسلام بسیار جدی است و نظامات مالی غرب مثل بانکها و بورسها دچار روابط ربوی هستند. در نتیجه، مسلمانان در برابر این مشکل قرار گرفتند که از طرفی روابط مالی مهم است و از طرف دیگر، روابط ربوی مورد تأیید اسلام نیست. بنابراین، به سمت بانکداری بدون ربا رفتند. دلیل سوم اینکه برقراری بانکداری بدون ربا نیازی به کمک دولت ندارد و به همین دلیل، در بسیاری از کشورهای اسلامی که دولتها چندان ملتزم به اسلام نیستند، بانک اسلامی در کنار بانکهای ربوی وجود دارد. حتی در کشورهای غربی که اقلیتهای اسلامی دارند مثل انگلستان، بانکداری اسلامی رواج پیدا کرده است. دلیل دیگر اینکه به خاطر ویژگیهای خاص این حوزه، متخصصان و پژوهشگرانی که وارد آن شدند، مورد حمایت مالی خوب قرار گرفتند. در نتیجه، از نظر مالی هم تقاضا برای آن وجود داشت و رشد کرد. مسئلهی دیگر اینکه بانکداری اسلامی جزو سادهترین راهحلهای اقتصاد اسلامی بود. در عین حال، حتی در این حوزه هم هنوز جای کار زیادی وجود دارد.
بعضی از کارشناسان حامی اقتصاد اسلامی مثل آقایان موسایی و عزتی گفتهاند که در دانشگاههای کشور چندان اعتقادی به سیاستگذاری در حوزهی اقتصاد اسلامی نیست. به نظر شما، دلیل این امر چیست؟
متاسفانه کسانی که در مقام سیاستگذاری توسعه علم اقتصاد در کشور بوده اند، شناخت بسیار سطحی و اندکی از هر دو حوزهی اسلام و علم اقتصاد داشتهاند؛ در حالی که با نگاه ریشهای و تاریخی به مسئله درمییابیم که علم اقتصاد در واقع یک ایدئولوژی است و به سادگی نمیتوان آن را پذیرفت. پذیرفتن راهحلهای غربی تبعات زیادی دارد و ما باید بکوشیم به راه حلهای بومی برسیم. البته بخشی از مشکل هم مربوط به کمکاریهای متصدیان و متولیان اقتصاد اسلامی است. این نکته تمام حوزههای تحقیق، آموزش و ترویج را شامل میشود.
چرا در حوزهی اقتصاد اسلامی به نحو مطلوبی در کشور جریانسازی نشده است؟ این پروژه باید از کجا شروع میشد و در چه بخشهایی با آن مخالفت شده است؟
بعضی از سیاستگذاران کشور و دانشگاهیان تصور میکنند که راهحل های اقتصاد متعارف کافی است و باعث پیشرفت کشور میشود. اگر چنین اعتقاداتی در میان مسئولان وجود داشته باشد، تقاضا برای راه حلهای برآمده از اسلام شکل نمیگیرد. البته فقط تقاضای مالی منظور نیست. به عنوان مثال، امروزه بسیاری از علما به صورت رایگان به سؤالات شرعی مردم جواب میدهند. یعنی چون تقاضا وجود دارد، آنها پاسخگویی را وظیفهی خود میدانند.
نکتهی بعد اینکه ساخته شدن اقتصاد اسلامی به عنوان یک دانش جدید کار زمانبری است و ساده نیست. دستهای از مشکلات ما روشن است؛ اما اینکه اهداف و نهادها چگونه باید متناسب با شرایط زمانی و مکانی امروز پیاده شوند، نیاز به مطالعات بیشتر و عمیقتر دارد.
مثلاً اینکه چگونه روابط مالی مورد تأیید اسلام را با پیچیدگیهایی جامعهی امروز اجرا کنیم، نیازمند مطالعات وسیع و عمیق است. سؤال اینجاست که چرا جریانسازی اتفاق نیفتاد؟ شاید متولیان اجرای اقتصاد اسلامی اهتمام کافی نکردند. شاید مراکز علمی داعیهدار مانند حوزه و دانشگاه باید بیشتر دست به ترویج و تبلیغ میزدند. مجموع این عوامل باعث شد تا از جریانسازی اقتصاد اسلامی حمایت جدی نشود. در نتیجه، آنچه باید اتفاق میافتاد، اتفاق نیفتاد.
شاید خلأ آموزش باعث شده که اقتصاد اسلامی وارد حوزهی سیاستگذاری نشود. نظر شما چیست؟
آموزش زمانی وجود دارد که دانشی شکل گرفته باشد. شکل گیری دانش نتیجه انجام پژوهشهای طولانی و پردامنه است. پژوهش هم زمانی شکل میگیرد که تقاضایی برای آن باشد. در واقع، این حلقهی مفقوده زنجیره اقتصاد اسلامی است. مثلاً در اقتصاد دانشبنیان، از لحظهای که یک ایده متولد میشود تا زمانی که تبدیل به محصول تجاری شود، یک زنجیره شکل میگیرد. به همین ترتیب، اگر بخواهیم اقتصاد اسلامی شکل بگیرد، در درجهی اول باید آن زنجیره شکل بگیرد که عبارت است از کسی که تقاضایی میکند، بودجهای که میآید، محققی که تحقیق انجام میدهد، کسی که کار ترویجی میکند و در نهایت، شخصی که مسئول کار آموزشی است.
آیا نیازی به تأسیس دانشگاه اقتصاد اسلامی وجود دارد؟
اگر نهادهای موجود کارشان را به خوبی انجام بدهند، نیازی به این کار نیست. منظور از نهادهای موجود، گروههای درگیر، اعم از عرضهکنندگان و تقاضاکنندگان هستند. اگر چنین دانشگاهی را تأسیس کنیم اما تقاضا وجود نداشته باشد و مسئولان اجرایی کشور عزم خود را برای استفاده از راه حل های اسلامی جزم نکنند، آن دانشگاه هم محصولی نخواهد داشت.
عدهای از کارشناسان معتقدند که علت شکست اقتصاد اسلامی در ایران، ناسازگاری درونی مباحث اقتصاد اسلامی است.
اصطلاح ناسازگاری درونی چندان واضح نیست و به نظر، نوعی کلیگویی میرسد. اگر در اقتصاد اسلامی تناقض وجود دارد، مدعیان باید آن را نشان دهند. من فکر میکنم اساساً از آنجا که اهتمامی نبوده و کاری انجام نشده، این فضا شکل گرفته است.
عدهای دیگر فقدان کارکرد بیرونی را معضل اقتصاد اسلامی میدانند.
اگر منظور آنها این است که راهحل مسائل از منظر اقتصاد اسلامی تدوین نشده، درست است؛ چون تقاضایی در کار نبوده است. اما باید به آنچه میدانیم عمل کنیم. مثلاً بررسی کنیم که کجا اقتصاد اسلامی را اجرا کردیم و به این نتیجه رسیدیم که جواب نمیدهد. آیا بانکداری بدون ربا را به صورت کامل اجرا کردیم؟ اگر آن را اجرا کرده بودیم و جواب نداده بود، آنگاه میتوانستیم ادعا کنیم که جواب نمیدهد. مشکل ما این است که به راهحلهای اسلامی اعتماد نکردیم. مقام معظم رهبری همواره بر اعتماد به توانمندیهای داخلی تأکید کرده اند. این توانمندی صرفاً فیزیکی نیست؛ بلکه باید به توان نرمافزاری و فکری و تمدنی خودمان تکیه کنیم که متأسفانه این کار را نکردیم.
لطفاً کمی دربارهی نظام آموزشی و درسهای اقتصاد اسلامی توضیح دهید.
برنامهای که در حال حاضر در بسیاری از دانشگاهها اجرا میشود، در ابتدای انقلاب طراحی شده است. در آن زمان، کتابهای اقتصاد اسلامی بسیار محدود و عمدتاً تکرار محتوای آثار شهید صدر بود. شاید در آن زمان این ظرفیت وجود نداشت تا 25 واحد درسی دربارهی اقتصاد اسلامی تدریس شود؛ ولی امروز می توانیم متأثر از مطالعات فراونی که در ایران و خارج در حوزههای مختلف انجام شده، تحول ایجاد کنیم.
در نظام آموزش قبلی درسی دربارهی اقتصاد اسلامی وجود نداشت؛ در حالی که همین حالا میتوانیم در این خصوص 25 واحد درس تخصصی با کیفیت ارائه دهیم. البته خوشبختانه رشتهی بانکداری اسلامی و اقتصاد اسلامی در مقطع فوق لیسانس در بعضی از دانشگاهها، مثل دانشگاه تهران یا دانشگاه علوم اقتصادی تدریس میشود. یعنی نسبت به 30 سال پیش، حجم تولیدات ما بسیار وسیعتر شده و دانش بیشتری داریم. متناسب با این پیشرفت، باید واحدهای اقتصاد اسلامی از نظر کمی و کیفی ارتقاء یابد و در این راه، نیاز به ابزار آموزشی، استاد توانمند و کتاب استاندارد داریم.
نکتهی دیگر اینکه ما در بعضی از حوزههای اقتصاد اسلامی که میتوانست برای کشور درآمدزا باشد (مثل بانکداری اسلامی) عقب افتادیم. کشورهایی که 20 سال بعد از ما شروع کردند (مثل مالزی)، امروز در حال آموزش بین المللی بانکداری اسلامی هستند. حتی انگلستان که کشور غیراسلامی است، می کوشد به هاب (محور) بانکداری اسلامی در دنیا تبدیل شود. متأسفانه ما مشغول روزمرگی شدیم؛ به اقتصاد اسلامی اهتمام چندانی نورزیدیم و با بقیه ارتباط برقرار نکردیم. به همین دلیل، اگر امروز در دنیا بگویند که در ایران بانکداری اسلامی اجرا میشود، بسیاری از متخصصان بانکداری تعجب میکنند.